حضوری دوباره

سلام سلام سلام پس از یک سال و اندی دوری ....

*****

 

در رویاهایم

 

لبانت را

 

گل باران می کنم

 

اما افسوس ...

 

بیست و چهار بهمن سالروز درگذشت بانو فروغ فرخزاد

بیست و چهار بهمن سالروز درگذشت بانو فروغ فرخزاد

در چنین روزی" بیست و چهارم بهمن ماه 1345 " بانو فروغ فرخزاد در اثر حادثه تصادف در سن 32 سالگی بدرود حیات گفت...شعر زیبای " مرگ من روزی فـــرا خـــواهد رسید" به دوست داران فروغ فرخزاد تقدیم می شود.

یاد و نامش گرامی باد...

مرگ من روزی فـــرا خـــواهد رسید

در بهـــــاری روشن از امــواج نـــور

در زمستــــان غبــــار آلــــــود و دور

یـا خـزانی خـالی از فریــــــاد و شور

مرگ من روزی فــــرا خــواهد رسید

روزی از این تلـــخ و شیرین روزهـا

روز پـــوچی همچو روزان دگــــــــر

ســــایه ای ز امروزهـــا ، دیروزهــا

دیدگـــــانم همچو دالان هــــای تــــــار

گـــونه هـــایم همچو مرمر هـای سرد

ناگهــــان خـــوابی مرا خـــواهد ربود

من تهی خــــواهم شد از فریــــاد درد

خـاک می خواند مرا هر دم به خویش

می رسند از ره کـــه در خــــاکم نهند

آه ... شـــــاید عــــاشقـــــانم نیمه شب

گــــل به روی گـــــور غمنــــاکم نهند

بعد من ، نـــــاگه به یک سو می روند

پـــرده هــــــای تیره ی دنیــــــــای من

چشمهـــــای ناشنـــــاسی می خـــــزند

روی کــــــاغذ هـــا و دفترهـــــای من

در اتــــــاق کــــــــوچکم پـــــا می نهد

بعد من ، بــــا یـــــاد من بیگــــــانه ای

در بـــر آئینه می مـــــاند به جــــــــای

تــــــــار موئی ، نقش دستی ، شانه ای

می رهم از خویش و می مانم ز خویش

هر چه بر جا مــــــانده ویران می شود

روح من چــــون بــادبــان قـــــــــایـقی

در افقهـــــا دور و پنهـــــــان می شود

می شتــــــابد از پـی هم بی شکـــــیب

روزهــــا و هفته هـــــــا و ماه هـــــــا

چشم تــــو در انتظــــــــار نــــــامه ای

خیره می مــــاند بــــه چشم راه هــــــا

لیک دیگــــر پیکـــــر سرد مــــــــــرا

می فشـــــارد خاک دامنگیر خــــاک !

بی تو ، دور از ضربه هـــــای قلب تو

قلب من می پوسد آنجــــــا زیر خــاک

بعد هـــــا نــــــام مرا بــــــاران و بــاد

نــــــرم می شویند از رخســــار سنگ

گور من گمنــــــام می مــــــــاند به راه

فارغ از افســـــانه هـــای نــــام و ننگ


مطالب مرتبط:

سالروز فروغ فرخزاد گرامی باد

شرح حالی کوتاه از مجموعه اشعار فروغ فرخزاد+ یک قطعه شعر

فروغ فرخزاد/برگور لیلی/دیوار/دیوان اشعار

شعر پارسی/دیوان اشعار/اسیر/یادی از گذشته/فروغ فرخزاد

شعر زیبای دریایی از مجموعه اسیر فروغ فرخزاد.

شعر ِ سفر از فروغ فرخزاد



دسترسی آسان به مطالب: بهمنی-شریعتی-شهریار-شفیعی کدکنی

دکتر علی شریعتی
شهریار-محمد حسین بهجت تبریزیشهریارشفیعی کدکنیمحمد رضا شفیعی کدکنی

زندگی نامه هاتف اصفهانی و نمونه غزل  وی

هاتف اصفهانی

سید احمد حسینی متخلص به هاتف در اصفهان در قرن دوازده به دنیا آمد.وی  از شاعران دوران زندیه و افشاریه است. اصلیت وی از آذربایجان بوده است.

وی  با آذر بیگدلی و صباحی بیدگلی و رفیق اصفهانی معاصر بود که همگی آنان از شاگردان میر سید علی مشتاق اصفهانی بوده‌اند.

هاتف سرانجام در قم درگذشت. بعضى از تذکره‏ها فوتش را در کاشان و مدفنش را در قم مى‏دانند.

دیوان او شامل قصاید و غزلیات و مقطعات و رباعیات است. ترجیع بند معروف وی که داراى پنج بند و در موضوع وحدت وجود است هاتف رابه حریم استادان بزرگ نزدیک می‌کند.

نمونه ای از غزل هاتف اصفهانی:

جان و دلم از عشقت ناشاد و حزین بادا

غمناک چه می‌خواهی ما را تو چنین بادا

بر کشور جان شاهی ز اندوه دل آگاهی

شادش چو نمی‌خواهی غمگین‌تر ازین بادا

هر سرو که افرازد قد پیش تو و نازد

چون سایه‌ات افتاده بر روی زمین بادا

با مدعی از یاری گاهی نظری داری

لطف تو به او باری چون هست همین بادا

جز کلبهٔ من جائی از رخش فرو نایی

یا خانهٔ من جایت یا خانهٔ زین بادا

گر هست وفا گفتی هم در تو گمان دارم

در حق منت این ظن برتر ز یقین بادا

پیش از هم کس افتاد در دام غمت هاتف

امید کز این غم شاد تا روز پسین بادا

زندگی نامه مهستی گنجوی و رباعی او

مهستی گنجوی

مهستی گنجوی در گنجه بدنیا امده است.قدیم ترین ماخذی که از زمان حیات وی خبر داده، کتاب تاریخ گزیده نوشته حمدالله مستوفی است.وی هم عصر غزنویان می باشد. شهرتش بدلیل رباعیات می باشد.وی ظاهری زیبا داشته و از همین جهت عشاق فراوانی در پی وی بودند. 

برخی از رباعیات وی:

دوشینه شبم بود شبیه یلدا

آن مونس غمگسار نامد عمدا

شب تا به سحر ز دیده دُر می‌سفتم

می‌گفتم رب لاتذرنی فردا

***

حمامی را بگو گرت هست صواب

امشب تو بخسب و تون گرمابه متاب

تا من به سحرگهان بیایم به شتاب

از دل کنمش آتش وز دیده پر آب

***

گر باد پریر خود نرگس بفراخت

دی درع بنفشه نیز بر خاک انداخت

امروز کشید خنجر سوسن از آب

فردا سپر از آتش کل خواهد ساخت

ده دوبیتی از فایز دشتی

** با تشکر از شاگرد عزیزم مجتبی مطوری در تهیه ی این کتاب **

***

برگزیده ای از ده دوبیتی محمد علی فایز دشتی

خبر آمد که دشتستان بهاره

زمین از خون فایز لاله زاره

خبر ، بر دلبر زارش رسانید

که فایز یک تن و دشمن هزاره

***

سر زلف تو جانا لام و میم است

چو بسم الله الرحمن الرحیم است

به هفتاد و دو ملت برده حسنت

قدم از هجر تو ، مانند جیم است

***

اگر صد تیر ناز از دلبر آید

مکن باور که آه از دل برآید

پس از صد سال بعد از فوت فایز

هنوز آواز دلبر دلبر آید

***

از این ره میروی ، رویت به من کن

جوانی کشته ای ، فکر کفن کن

تو فایز کشته ای با تیر مشکان

بنه لب بر لب و جانم به تن کن

***

 

بفرمایید ادامه مطلب

 

ادامه نوشته

جشن سده چیست؟ +  پیشینه سده در کتاب های تاریخی

جشن سده:

جشن سده روز دهم (آبان روز) از ماه بهمن گرفته مي‌شده است و همة مورخين و فرهنگ نويسان بدان اشاره كرده‌اند و در آن شب كه ميان روز دهم و روز يازدهم است به آتش‌افروزي مبادرت مي‌ورزيده‌اند . سده در مآخذ موجود نام شب است نه نام روز و ظاهراً اين جشن كه آتش‌افروزي در آن مرسوم بوده در شب پيش از روز نود و نهم زمستان (پنجماهه) واقع مي‌شده و در حقيقت مي‌توان گفت كه در پايان آذر روز يا نهم از ماه بهمن اين جشن صورت مي‌گرفته است.

 سده در کتاب های قدیم:

ابوریحان بیرونی می‌نویسد: «سده گویند یعنی صد و آن یادگار اردشیر بابکان است و در علت و سبب این جشن گفته‌اند که هرگاه روزها و شب‌ها را جداگانه بشمارند، میان آن و آخر سال عدد صد بدست می‌آید و برخی گویند علت این است که در این روز زادگان کیومرث - پدر نخستین - درست صدتن شدند و یکی از خود را بر همه پادشاه گردانیدند و برخی برآنند که در این روز فرزندان مشی و مشیانه به صد رسیدند و نیز آمده: “شمار فرزندان آدم ابوالبشر در این روز به صد رسید. ”»

...

بفرمایید ادامه مطلب


جشن فروردینگان چیست ؟

جشن چله تابستان( دهم مرداد ماه )/( آبان روز ماه امرتات )

جشن آبان گان (آبان روز) چیست؟

پیشینه جشن یلدا...

بیست و نهم بهمن روز عشاق (سپندارمذگان) در ایران باستان

جشن نوروز و مهرگان در ایران باستان

مراسم چهارشنبه سوری در ایران

ادامه نوشته

شعر پابوس محمد علی بهمنی

شرمنده‌ام كه همت آهو نداشتم

                           شصت و سه سال راه به اين سو نداشتم

اقرار می‌كنم كه من  اين های و هوی گنگ -

                            ها داشتم هميشه ولی هو نداشتم

جسمی معطر از نفسی گاه داشتم

                            روحی به هيچ رايحه خوشبو نداشتم

فانوس بخت گم‌شدگان هميشه‌ام

                            حتی برای ديدن خود سو نداشتم

وايا به من كه با همه ی هم زبانی‌ام

                            در خانواده نيز دعاگو نداشتم

شعرم صراحتی‌ست دل‌آزار، راستش

                            راهی به اين زمانه‌ی نه تو نداشتم

نيشم هميشه بيشتر از نوش بوده است

                            باور نمی‌كنيد كه كندو نداشتم؟!

می‌شد كه بندگی كنم و زندگی كنم

                            اما من اعتقاد به تابو نداشتم

آقا شما كه از همه‌كس باخبرتريد

                        من جز سری نهاده به زانو نداشتم

خوانده و يا نخوانده به پابوس آمدم؟

                            ديگر سوال ديگری از او نداشتم

محمد علی بهمنی



مطالب مرتبط:


***زندگی نامه محمد علی بهمنی***

تو را چون آرزوهایم همیشه دوست خواهم داشت ( محمد علی بهمنی)

آمده‌ام با عطش سالها ... محمد علی بهمنی

پر نقش تر از فرش دلم بافته ای نیست... محمد علی بهمنی...

کجا دنبال مفهومی برای عشق می گردی ؟ *** محمد علی بهمنی***

لبت نه گوید و پیداست می‌گوید دلت آری/محمد علی بهمنی

غزلی از محمد علی بهمنی/دستی از دور به هرم غزلم داشته باش ...

غزلی از محمدعلی بهمنی/ از زندگی، از این همه تکرار خسته ام ...

باز در جمع تازه ی اضداد+++ محمد علی بهمنی +++

خون هر آن غزل که نگفتم به پای توست ( محمد علی بهمنی) دفتر گاهی دلم برای خودم تنگ می شود


شرح حالی کوتاه از مجموعه اشعار فروغ فرخزاد+ یک قطعه شعر

شرح حالی کوتاه از مجموعه اشعار فروغ فرخزاد

هشت دی ماه 1313 فروغ فرخزاد در تهران زاده شد و در سن 32 سالگی بر اثر تصادف اتومبیل بدرود حیات گفت.وی پنج دفتر شعری منتشر کرد که با مجموعه های اسیر، دیوار و عصیان در قالب نیمایی کار خود را اغاز کرد. فروغ با انتشار مجموعه تولدی دیگر تحسین گسترده ای را برانگیخت سپس مجموعه ایمان بیاوریم به اغاز فصل سرد را منتشر کرد تا شاعری خود را بر همگان اثبات کند . نمونه های برجسته ی شعر نو در آثار فروغ فرخزاد و شاملو موج می زند.

بفرمایید ادامه مطلب

ادامه نوشته

مثنوی زیبای " در غزل" از مجموعه شعری جام جم اوحدی مراغه ای

در غزل
        
مطرب، آخر تو نیز شادم کن          زان فراموش عهد یادم کن

گر چه هرگز نکرد یاد از ما          آن پریچهره یاد باد از ما

یاد او کن، ولی به نام دگر          تا بنوشیم یک دو جام دگر

چون در آوردیش به پردهٔ راز          جز حدیثش مگوی و پرده مساز

ور غزل خواهد آن رمیده غزال          غزل اوحدی بخوان در حال

بفرما ادامه مطلب
ادامه نوشته

اقبال لاهوری/زبور عجم/ درون سینهٔ ما سوز آرزو ز کجاست؟


درون سینهٔ ما سوز آرزو ز کجاست؟

سبو ز ماست ولی باده در سبو ز کجاست؟

گرفتم اینکه جهان خاک و ما کف خاکیم

به ذره ذره ما درد جستجو ز کجاست؟

نگاه ما به گریبان کهکشان افتد

جنون ما ز کجا شور های و هو ز کجاست؟

اقبال لاهوری/زبور عجم

شاهنامه فردوسی دست نویس فلورانس

گفتار اندر خواندن شاه هاماوران، کیکاووس را به مهمانی


چو پیوستهٔ خون نباشد کسی

          نباید برو بودن ایمن بسی

بود نیز پیوسته خونی که مهر

          ببرد ز تو تا بگرددت چهر

چو مهر کسی را بخواهی پسود

          بباید بسود و زیان آزمود

کسی کو به جاه از تو برتر شود

          هم از رشک مهر تو لاغر شود

چنین است کیهان ناپاک رای

         بهر باد خیره بجنبد ز جای

***

منبع:

شاهنامه.ابوالقاسم فردوسی.بقلم دکتر عزیزالله جوینی.جلد سوم.دستنویس فلورانس-انتشارات دانشگاه تهران.چاپ 1390 . صفحه 376

رباعی مهدی سهیلی


خداگو با خداجو فرق دارد

حقیقت با هیاهو فرق دارد


بسا مشرک که خود قرآن بدست است

نداند در حقیقت بت پرست است

مهدی سهیلی

رباعی زیبا از ملک‌الشعرای بهار


افسوس که صاحب نفسی پیدا نیست

فریاد که فریادرسی پیدا نیست


بس لابه نمودیم و کس آواز نداد

پیداست که در خانه کسی پیدا نیست

ملک‌الشعرای بهار

20 مهرماه بزرگداشت حافظ شیرازی گرامی بود

حافظ شیرازی در قرن هشتم در شیراز به دنیا آمد.بیش‌تر شعرهای او غزل هستند.هرساله در تاریخ ۲۰ مهرماه مراسم بزرگداشت حافظ در محل آرامگاه او در شیراز با حضور پژوهشگران ایرانی و خارجی برگزار می‌شود.در ایران این روز را روز بزرگداشت حافظ نامیده‌اند.

*****
واژه‌های کلیدی در اشعار حافظ:
رند/ صوفی / می و ...
***

***

بفرمایید ادامه مطلب....

ادامه نوشته

( 12 ذی القعده  ) روز بزرگداشت جلال‌الدین محمد مولوي ...

( 12 ذی القعده  ) روز بزرگداشت جلال‌الدین محمد مولوي ...

زندگی نامه  جلال‌الدین محمد مولوي

جلال‌الدین محمد درششم ربیع‌الاول سال604 هجری درشهربلخ تولد یافت. سبب شهرت او به رومی ومولانای روم، طول اقامتش‌ و وفاتش درشهرقونیه ازبلاد روم بوده است. بنابه نوشته تذکره‌نویسان وی درهنگامی که پدرش بهاءالدین از بلخ هجرت می‌کرد پنجساله بود.

مولانا در ۳۷ سالگی عارف و دانشمند دوران خود بود و مریدان و مردم از وجودش بهره‌مند بودند تا اینکه شمس‌الدین محمد بن ملک داد تبریزی روز شنبه ۲۶ جمادی‌الاخر ۶۴۲ نزد مولانا رفت و مولانا شیفته او شد. در این ملاقات کوتاه وی دوره پرشوری را آغاز کرد. در این ۳۰ سال مولانا آثاری برجای گذاشت که از عالی‌ترین نتایج اندیشه بشری است. و مولانا حال خود را چنین وصف می‌کند:

زاهد بودم ترانه گویم کردی
سر حلقهٔ بزم و باده جویم کردی
سجاده نشین با وقاری بودم
بازیچهٔ کودکان کویم کردی

بفرمایید ادامه مطلب...

ادامه نوشته

غزل زیبا "من از کجا پند از کجا باده بگردان ساقیا" از دیوان شمس "مولانا"

غزل

من از کجا پند از کجا باده بگردان ساقیا   

      آن جام جان افزای را برریز بر جان ساقیا

بر دست من نه جام جان ای دستگیر عاشقان   

      دور از لب بیگانگان پیش آر پنهان ساقیا

نانی بده نان خواره را آن طامع بیچاره را  

       آن عاشق نانباره را کنجی بخسبان ساقیا

ای جان جان جان جان ما نامدیم از بهر نان   

      برجه گدارویی مکن در بزم سلطان ساقیا

اول بگیر آن جام مه بر کفه آن پیر نه     

    چون مست گردد پیر ده رو سوی مستان ساقیا

رو سخت کن ای مرتجا مست از کجا شرم از کجا    

     ور شرم داری یک قدح بر شرم افشان ساقیا

برخیز ای ساقی بیا ای دشمن شرم و حیا    

     تا بخت ما خندان شود پیش آی خندان ساقیا

مولانا

شعر حسرت همیشگی از قیصر امین پور

حسرت همیشگی:

حرف‌های ما هنوز ناتمام...
تا نگاه می‌کنی:
وقت رفتن است
باز هم همان حکایت همیشگی
پیش از آنکه با خبر شوی
لحظه عزیمت تو ناگزیر می‌شود
آی...
ای دریغ و حسرت همیشگی
ناگهان
چقدر زود
دیر می‌شود

قصیده ای زیبا از ناصر خسرو قبادیانی


نکوهش مکن چرخ نیلوفری را

          برون کن ز سر باد و خیره‌سری را

بری دان از افعال چرخ برین را

          نشاید ز دانا نکوهش بری را

همی تا کند پیشه، عادت همی کن

          جهان مر جفا را، تو مر صابری را

هم امروز از پشت بارت بیفگن

          میفگن به فردا مر این داوری را

چو تو خود کنی اختر خویش را بد

          مدار از فلک چشم نیک اختری را

به چهره شدن چون پری کی توانی؟

          به افعال ماننده شو مر پری را


بفرمایید ادامه مطلب...

ادامه نوشته

صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را /حافظ


غزل        

صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را

         که سر به کوه و بیابان تو داده‌ای ما را

شکرفروش که عمرش دراز باد چرا

          تفقدی نکند طوطی شکرخا را

غرور حسنت اجازت مگر نداد ای گل

          که پرسشی نکنی عندلیب شیدا را

به خلق و لطف توان کرد صید اهل نظر 

        به بند و دام نگیرند مرغ دانا را

ندانم از چه سبب رنگ آشنایی نیست

         سهی قدان سیه چشم ماه سیما را

چو با حبیب نشینی و باده پیمایی

          به یاد دار محبان بادپیما را

جز این قدر نتوان گفت در جمال تو عیب

          که وضع مهر و وفا نیست روی زیبا را

در آسمان نه عجب گر به گفته حافظ

         سرود زهره به رقص آورد مسیحا را