خون هر آن غزل که نگفتم به پای توست ( محمد علی بهمنی) دفتر گاهی دلم برای خودم تنگ می شود
اینجا برای از تو نوشتن هوا کم است
دنیا برای از تو نوشتن مرا کم است
اکسیر من نه این که مرا شعر تازه ای نیست
من از تو می نویسم و این کیمیا کم است
سرشارم از خیال ولی این کفاف نیست
درشعر من حقیقت یک ماجرا کم است
تا این غزل شبیه غزل های من شود
چیزی شبیه عطر حضور شما کم است
گاهی ترا کنار خود احساس می کنم
اما چقدر دل خوشی خواب ها کم است
خون هر آن غزل که نگفتم به پای توست
آیا هنوز آمدنت را بها کم است
محمدعلی بهمنی
+ نوشته شده در سه شنبه هشتم فروردین ۱۳۹۱ ساعت 22:9 توسط سیل خاموش
|