هوشنگ ابتهاج شعر زیر را برای محمدرضا لطفی سروده است

 هوشنگ ابتهاج شعر زیر را برای محمدرضا لطفی سروده است.

به گزارش خبرآنلاین، متن این غزل از این قرار است:
 
پیش ساز تو من از سحر سخن دم نزنم
که زبانی چو بیان تو ندارد سخنم
 
 ره مگردان و نگه دار همین پرده  راست
 تا من از راز سپهرت گرهی باز کنم
 
 چه غریبانه تو با یاد وطن می‌نالی
 من چه گویم که غریب است دلم در وطنم
 
شعر من با مدد ساز تو آوازی داشت
 کی بود باز که شوری به چمن در فکنم
 
همه مرغان هم آواز پراکنده شدند
 آه از این باد بلاخیز که زد در چمنم
 
 نی جدا زان لب و دندان جه نوایی دارد؟
 من ز بی همنفسی ناله به دل می‌شکنم
 
 بی تو آری غزل «سایه» ندارد «لطفی»
باز راهی بزن ای دوست که آهی بزنم

شعر زیبای تا تو با منی از هوشنگ ابتهاج

تا تو با منی
====================

تا تو با منی زمانه با من است
بخت و کام جاودانه با من است
تو بهار دلکشی و من چو باغ
شور و شوق صد جوانه با من است
یاد دلنشینت ای امید جان
هر کجا روم روانه با من است
ناز نوشخند صبح اگر توراست
شور گریه ی شبانه با من است
برگ عیش و جام و چنگ اگرچه نیست
رقص و مستی و ترانه با من است
گفتمش مراد من به خنده گفت
لابه از تو و بهانه با من است
گفتمش من آن سمند سرکشم
خنده زد که تازیانه با من است
خواب نازت ای پری ز سر پرید
شب خوشت که شب فسانه با من است