چند حکایت خواندنی عبید زاکانی
« دزدی در خانه فقیری می جست
فقیر از خواب بیدار شد و گفت:
ای مرد آنچه تو در تاریکی می جویی،ما در روز روشن می جوییم و نمی یابیم . »
بفرمایید ادامه مطلب
« دزدی در خانه فقیری می جست
فقیر از خواب بیدار شد و گفت:
ای مرد آنچه تو در تاریکی می جویی،ما در روز روشن می جوییم و نمی یابیم . »
بفرمایید ادامه مطلب

اهل دانشگاهم
رشته ام علافیست
جیبهایم خالیست
پدری دارم
حسرتش یک شب خواب!
دوستانی همه از دم ناباب
و خدایی که مرا کرده جواب
اهل دانشگاهم
قبله ام استاد است
جانمازم نمره!
خوب میفهمم سهم آینده من بیکاریست
من نمیدانم که چرا میگویند
مرد تاجر خوب است و مهندس بیکار
و چرا در وسط سفره ما مدرک نیست
چشم ها را باید شست
جور دیگر باید دید
باید از مردم دانا ترسید!
باید از قیمت دانش نالید!
وبه آنها فهماند
که من اینجا فهم را فهمیدم
من به گور پدر علم و هنر خندیدم
بهترین ماشین ایرانی پراید
گرچه گاهی قاتل جانی پراید!
بینمت اکنون به هرجا و مکان
جانشین خوب پیکانی پراید
بسکه محکم هستی و سفت و قوی
مثل تانک جنگ میمانی پراید!
چشم بی پولان همه بر روی تو
چون که امید فقیرانی پراید
اغنیا سوی فراری می روند
درد ماها را تو درمانی پراید
هر کجا باشد ژیان یا که رنو
توی آنجا مثل سلطانی پراید
دارد اکنون اصغری و آتقی
مریم و مش مهدی و مانی پراید
یا که دارد بندری و ساوه ای
سیستانی و خراسانی پراید
گر که از مادرزنت سیری هنوز
هدیه اش کن بی پشیمانی پراید
من خجالت می کشم از وصف تو
بسکه داری حسن پنهانی پراید
عمرِ دلِ خود تباه نتوانم کرد
در حقّ وی اشتباه نتوانم کرد
با قلب ضعیف خویش ای مرغ عزیز!
بر قیمت تو نگاه نتوانم کرد!
*
ای مرغ! گران شدی به ما بد کردی
بر سفرۀ ما جفای بیحد کردی
گفتم برسی و سد کنی جوع مرا
راه نفس مرا ولی سد کردی!
*
ای مرغ! به خواب دیدمت ارزانی
در داخل سفره، بنده را مهمانی
امّا وقتی ز خواب بیدار شدم
دیدم که گران، چو خواب مسؤولانی!
*
تا بگذرد از مرغ، عتابش کردم
آگه ز مسیرِ ناصوابش کردم
این مرغِ خیال، بسکه با مرغ پرید
یکشب بَدَل از مرغ، کبابش کردم!
*
با سفرۀ شاعران شدی بیگانه
نرخ تو کجا و مبلغ یارانه!
دیگر چه نشان از تو در این کاشانه
ای مرغ چو سیمرغ شدی افسانه!
*
رفتم به در مغازۀ مرغفروش
از قیمت مرغ، جانم آمد به خروش
صاحبْ دکّان گفت:«نزن اینهمه جوش
وقتی همهچی گران شده، این هم روش!»
*
ای مرغ که دوش دیدمت شکل کباب!
بیتاب به سوی تو دویدم به شتاب
می خواستم از بالِ تو گازی بزنم
از دردِ سرانگشت پریدم از خواب!
*
دیوانه شد و به سیم آخر زد و رفت
نامرد(!) به ما ز پشت خنجر زد و رفت
پرواز بلد نبود، امّا دیدیم
مرغ از سرِ سفرهمان شبی پر زد و رفت!
http://www.khabaronline.ir/detail/236742/
«اهل هیچستانم!
روزگارم بد نیست»
خانهای دارم، سقفش چوبی است.
کوچه خاکی پر چاله ما
به بیابان خدا میماند
- خلوت و خالی و بیآب و علف
«پشت هیچستان، جایی است»
که در آن مرد و زن و مرغ و بز و موش و کلاغ
همه بر روی پلاسی که به قدر سه نفر جا دارد، میخوابند
من خودم دیدم، دیشب
خواهرم شیر ز پستان بزی مینوشید!
ماده موشی، یک شب
در کلاه نمدین پدرم فارغ شد!
***
«به سراغ من اگر میآیید»
ساده و خاکی و بیغش باشید
بالش بنده پر از «قدقد» مرغ کوپنی است!
دستمالم کو؟!
بدهیدش، بروم پیش دکاندار محل
نیم قالب کره بستانم!
***
«روزگارم بد نیست»
وام یک میلیونی از بانک گرفتم امروز
به امیدی که مگر
شصت سال دگر از بهرهاش آزاد شوم!
***
پسر ارشد سیگار فروشم میگفت:
ای پدر، حوصلهام سر رفته است
فنر اعصابم
مثل پای پسر «حاج صفر»در رفته است!
باید امشب چمدانم را بردارم
پاسپورتم را تمدید کنم
و به سمتی بروم،
که درختان سفارت پیداست!
من که از بازترین پنجره شیطان را لعنت کردم،
اینک از خنده یک زنجره آویزانم
و خودم میدانم
منزل یار کجاست!
***
«دورها آوایی است
که مرا میخواند»:
های، عباسقلی!
کوپن یکصد و هفتاد و سه هم باطل شد!!
*گل آقا. شماره 39. مرداد 1370*
http://www.khabaronline.ir/detail/236736/
آن کس که به دست وام دارد
در بورس دو صد سهام دارد
اوقات فراغتش زیاد است
ده دیش به پشت بام دارد
همواره سری درون سایتِ
سه نقطه و دات کام دارد
بر دیدنِ فیلم های سیما
البته هم التزام دارد
گه محو جوانیِ زلیخاست
گه کف به لب از قطام دارد
ویلای فراخ در لواسان
که مرغ و خروس و دام دارد
کابینت «ام . دی. اف» ندارد
اما سندِ به نام دارد
آنجا همه روزه با نگارَش
دیم دام دارادام دارام دارد
ده مدرک دکترا و ارشد
از کالج داش غلام دارد
از بس که لیاقتش زیاد است
چندین پُست و مقام دارد
حاجت به بیان نباشد البت
کاین پست، علی الدوام دارد
خسته شده بس که رفته عُمره
عزم سفر سیام دارد
خود از اثرات اسکناس است
گر حرمت و احترام دارد
نه لَنگِ عواید حلال است
نه وحشتی از حرام دارد
این شخصِ شخیص اگرچه طشتی
افتاده ز روی بام دارد
با این همه باز اعتباری
در قاطبهی نظام دارد
از«خیل خواص بودن »ش را
از صدقه سر عوام دارد
از لطف خدا به اهل فقر است
این ملک اگر قوام دارد
خوانندهی خوب! حال کردی؟
شعرم چقدر پیام دارد
*عباس احمدی*
برگرفته : http://www.khabaronline.ir/detail/236747/
در داروخانه
نسخهی قلبم را پیچید
نگاهت
*
توازنی در کار نیست
تنها وزن میکند
نماد مدرن عدالت
ترازوی دیجیتال
*
ترافیک سنگین
راننده و ماشین را
با هم به جوش میآورد
*
زیباترین گل
گلی که به سر زندگی میزنیم
*
جامهی عمل
به تن آرزوهایم
گریه میکند
*
وقتی مقصد نرسیدن باشد
نشستن
دویدناست
*
عرقش را جوراب میخورد
اطرافیان مست میشوند
*
دماغش سوخت
دلم خنکشد
*
لاک
به غلط
گیر میدهد
*
به دلم آمد میآیی
آمدی
دلم رفت
*
در انتظارت
چشمم به راه خشک شد
خودم سبز شدم
*
اگر معمار خشت اول را کج نهاد
بدان عاشق ثریا شده است
*
نمیروم
نشستهام
وایستاده است همچنان
تردید
*
غرور
برادرِ بادکنک
*
در ازدحام کابوسها
همه فرهادند
در رویای خواب شیرین
*
دلداده باش
دلگیر نباش
*
به مناظره دعوت میکنم
چشمانت را
*
ازدست وپا زدن هم عاجز است
آدم بی دست و پا
المپیک
اگر داری شدیدن ضعف تکنیک،
شکم را کرده ای مانند یک خیک،
مدال و رتبه هم اصلن مهم نیست
مهم است این که هستی در المپیک!
برق
اگه هشتت بشه تبدیل بر هفت،
نیاد توو سفره هاتون قطره ای نفت،
یقینا بهتر از اینه بگن که:
توو این گرمای بندر برقتون رفت!
از زبان یک دختر دم بخت!
برای درد تو دارو نمی شم
فدای اون چش و ابرو نمی شم
زن ِ هرکی بگن می شم ولیکن،
زن سرباز و دانشجو نمی شم!
در پاسخ به ارایه آمار!
از جمله نوابغ و خردمندانیم
ما شیوه ی هر دروغ را می دانیم
این قدر ولک برای ما لاف نزن
ما بچه ی خاک پاک ِ آبادانیم!
منبع : خبر آنلاین
من همین یک نفس از جرعه جانم باقیاست
آخرین جرعه این جام تهی را تو بنوش
«فریدون مشیری»
«همه میپرسند:»
چیست در همهمه ساکت بن؟!
چیست در زمزمهنام کوپن؟!
«که تو را میبرد اینگونه به ژرفای خیال»
و برون آورد از رنج و ملال
ای که شیرین تری از قند و عسل
چیست در خنده بقال محل
«که تو چندین ساعت
مات و مبهوت به آن مینگری؟!»
***
من مکافات تو را داخل صف
و دهان مردم را پر کف
صحبت تاکسی و بنز واحد
صحبت روغن مایع، جامد
صحبت قبض جریمه و «اتول»
صحبت عاقل و «خل»
«همه را میشنوم، میبینم»
این من درمانده
نه به همسر که مرا از در منزل رانده
نه به کور و به کچل
نه به خندیدن بقال محل
«من به این جمله نمیاندیشم»
«به تو میاندیشم
ای سراپا هم خوبی» ای بن!
***
جای اخبار عبور سفرا از تهران،
جای اخبار مرور وزرا دور جهان،
صدر اعلام خبرها تو بیا
من فدای تو، به جای همه آنها توبیا
***
«مشعلی اصغر بقال» به من میگوید:
«کسر آورده ام این ماه، کوپن
کار مند الشعرا جان! دریاب
که زکف رفته مرا راحت و خواب»
پاسخش میدهم: «آه...!
من همین یک کوپن از دسته قبلم باقی است
ای تو از من بهتر!
آخرین قطعه این دسته کوپن را تو بخر!»
***
منبع : خبر آنلاین
تو خیلیوقته که میخوای لباسمو اتو کنی
بهجای کنسرو عدس غذای تازه رو کنی
کتم مچاله روی تخت شلوارا چرک و تیرهبخت
دوهفته میری تو کما جورابامو که بو کنی
خونه کثیف و مندرس یه کم به زندگی برس
غیر زناشویی باید یهذره شستوشو کنی
تا نباشه غذات دورنگ دلم برات نمیشه تنگ
هرچقدم مانیکور و بوتاکس و رنگمو کنی
سردمه گرمم نمیشه لرزیدنم کم نمیشه
تو سوز نصفهشب اگر هرچی پتو پتو کنی
این کدوهای یخزده تو فریزر باشه بده
کی میخوای این قندیلا رو مسمای کدو کنی
عشوه نکن غمزه نیا فایده نداره این کارا
منو پیشی صدا کنی یا خودتو جوجو کنی
گشنمه بسه دیگه حرف پر نمیشه خالی ِ ظرف
هرچی که پشت تریبون هی قوقولیقوقو کنی
دلم میسوزه منتها سیر نمیشه جون شما
میون صحبتات اگر بغض و اوهو اوهو کنی
رگام دیگه نداره خون نونو می خوام نه حرف نون
تمام سایتا فـلتـرن نونُ که جستجو کنی
گور بابای دشمنه اینچیزا حرفای منه
چرا خودت رو متهم به داشتن هوو کنی
یه لَنگِ نون شبیه من یه خوشزبون شبیه تو
محاله حرفو جای نون تو گوش من فرو کنی
یهبار دیگه دارم میگم خالیه ظرف کافیه حرف
بازم شروع میکنم اگر بخوای شرو کنی
حکایت الاغ و بهلول
می گویند روزی مردی گندم بار الاغ خود کرد و به در خانهء بهلول که رسید، پای الاغ لنگید و الاغ زمین خورد و بار بر زمین ماند. مرد در خانهء بهلول را زد و از او خواست که الاغش را به امانت به او واگذارد تا بار بر زمین نماند. بهلول با خود عهد کرده بود که الاغ خود را به کسی به امانت ندهد. چون پیش تر خیانت دیده بود در امانت، یا بر فرض از الاغش بار زیاد کشیده بودند. گفت: الاغ ندارم و در همان لحظه صدای عر عر الاغش از طویله آمد. مرد گفت: صدای عرعر الاغت را مگر نمی شنوی که چنین دروغ می گویی؟ بهلول گفت: رفیق! ما پنجاه سال است که همدیگر را می شناسیم. تو به حرف من گوش نمی دهی. به صدای عر عر الاغم گوش می دهی احمق!
قصّه شنیدم که جوانی عَزَب
از مرض عشق شبی کرد تب
در دل خود کرد کمی جستجو
یافت در آن مهر یکی ماهرو
بفرمایید ادامه مطلب ...