اقبال لاهوری/زبور عجم/ درون سینهٔ ما سوز آرزو ز کجاست؟


درون سینهٔ ما سوز آرزو ز کجاست؟

سبو ز ماست ولی باده در سبو ز کجاست؟

گرفتم اینکه جهان خاک و ما کف خاکیم

به ذره ذره ما درد جستجو ز کجاست؟

نگاه ما به گریبان کهکشان افتد

جنون ما ز کجا شور های و هو ز کجاست؟

اقبال لاهوری/زبور عجم

پس چه باید کرد؟/اقبال لاهوری

بخوانندهٔ کتاب

سپاه تازه برانگیزم از ولایت عشق
          که در حرم خطری از بغاوت خرد است

زمانه هیچ نداند حقیقت او را
         جنون قباست که موزون بقامت خرد است

به آن مقام رسیدم چو در برش کردم
          طواف بام و در من سعادت خرد است

گمان مبر که خرد را حساب و میزان نیست
          نگاه بندهٔ مؤمن قیامت خرد است
***
پس چه باید کرد؟/اقبال لاهوری