قصیده ای زیبا از ناصر خسرو قبادیانی


نکوهش مکن چرخ نیلوفری را

          برون کن ز سر باد و خیره‌سری را

بری دان از افعال چرخ برین را

          نشاید ز دانا نکوهش بری را

همی تا کند پیشه، عادت همی کن

          جهان مر جفا را، تو مر صابری را

هم امروز از پشت بارت بیفگن

          میفگن به فردا مر این داوری را

چو تو خود کنی اختر خویش را بد

          مدار از فلک چشم نیک اختری را

به چهره شدن چون پری کی توانی؟

          به افعال ماننده شو مر پری را


بفرمایید ادامه مطلب...

ادامه نوشته

بهاریه/نوروز و سعدی شیرازی

از استاد سخن سعدی شیرازی:

 

برخیز که می‌رود زمستان
بگشای در سرای بستان



نارنج و بنفشه بر طبق نه
منقل بگذار در شبستان



وین پرده بگوی تا به یک بار
زحمت ببرد ز پیش ایوان



برخیز که باد صبح نوروز
در باغچه می‌کند گل افشان



خاموشی بلبلان مشتاق
در موسم گل ندارد امکان



آواز دهل نهان نماند
در زیر گلیم عشق پنهان



بوی گل بامداد نوروز
و آواز خوش هزاردستان



بس جامه فروختست و دستار
بس خانه که سوختست و دکان



ما را سر دوست بر کنارست
آنک سر دشمنان و سندان



چشمی که به دوست برکند دوست
بر هم ننهد ز تیرباران



سعدی چو به میوه می‌رسد دست
سهلست جفای بوستانبان

طنز/ عشوه نکن غمزه نیا فایده نداره این کارا! سراینده: مهدی استاد احمد

طنز - مهدی استاد احمد در این شعر طنز از هر دری سخنی گفته و کنایه‌هایی به مسائل جاری کشور هم دارد منتها دعوای زن و شوهری مستتر در این خطوط، چیز دیگری است!

تو خیلی‌وقته که می‌خوای لباسمو اتو کنی
به‌جای کنسرو عدس غذای تازه رو کنی

کتم مچاله روی تخت شلوارا چرک و تیره‌بخت
دو‌هفته می‌ری تو کما جورابامو که بو کنی

خونه کثیف و مندرس یه کم به زندگی برس
غیر زناشویی باید یه‌ذره شست‌وشو کنی

تا نباشه غذات دورنگ دلم برات نمی‌شه تنگ
هرچقدم مانیکور و بوتاکس و رنگ‌مو کنی
 

سردمه گرمم نمی‌شه لرزیدنم کم نمی‌شه
تو سوز نصفه‌شب اگر هرچی پتو پتو کنی

این کدوهای یخ‌زده تو فریزر باشه بده
کی می‌خوای این قندیلا رو مسمای کدو کنی

عشوه نکن غمزه نیا فایده نداره این کارا
منو پیشی صدا کنی یا خودتو جوجو کنی

گشنمه بسه دیگه حرف پر نمی‌شه خالی ِ ظرف
هرچی که پشت تریبون هی قوقولی‌قوقو کنی

دلم می‌سوزه منتها سیر نمی‌شه جون شما
میون صحبتات اگر بغض و اوهو اوهو کنی
 

رگام دیگه نداره خون نونو می خوام نه حرف نون
تمام سایتا فـلتـرن نونُ که جستجو کنی

گور بابای دشمنه این‌چیزا حرفای منه
چرا خودت رو متهم به داشتن هوو کنی

یه لَنگِ نون شبیه من یه خوش‌زبون شبیه تو
محاله حرفو جای نون تو گوش من فرو کنی

یه‌بار دیگه دارم می‌گم خالیه ظرف کافیه حرف
بازم شروع می‌کنم اگر بخوای شرو کنی

**مهدی استاد احمد**


منبع: خبر آنلاین

کلمات کلیدی: طنز.نوشته های طنز.طنز انتقادی.طنز کمدی.نیشخند.طنز: عشوه نکن غمزه نیا فایده نداره این کارا.مهدی استاد احمد


(زن در ایران ) قصیده ی رخشنده اعتصامی معروف به پروین اعتصامی

زن در ایران   

     

زن در ایران، پیش از این گویی که ایرانی نبود

پیشه‌اش، جز تیره‌روزی و پریشانی نبود

زندگی و مرگش اندر کنج عزلت می‌گذشت

زن چه بود آن روزها، گر زآن که زندانی نبود

کس چو زن اندر سیاهی قرنها منزل نکرد 

کس چو زن در معبد سالوس، قربانی نبود

در عدالتخانه انصاف زن شاهد نداشت 

در دبستان فضیلت زن دبستانی نبود

دادخواهیهای زن می‌ماند عمری بی‌جواب

آشکارا بود این بیداد؛ پنهانی نبود

بس کسان را جامه و چوب شبانی بود، لیک

در نهاد جمله گرگی بود؛ چوپانی نبود

از برای زن به میدان فراخ زندگی

  سرنوشت و قسمتی جز تنگ‌میدانی نبود

نور دانش را ز چشم زن نهان می‌داشتند

این ندانستن، ز پستی و گرانجانی نبود

زن کجا بافنده میشد، بی نخ و دوک هنر

خرمن و حاصل نبود، آنجا که دهقانی نبود

میوه‌های دکهٔ دانش فراوان بود، لیک

بهر زن هرگز نصیبی زین فراوانی نبود

در قفس می‌آرمید و در قفس می‌داد جان

در گلستان نام ازین مرغ گلستانی نبود

بهر زن تقلید تیه فتنه و چاه بلاست

زیرک آن زن، کو رهش این راه ظلمانی نبود

آب و رنگ از علم می‌بایست، شرط برتری

  با زمرد یاره و لعل بدخشانی نبود

جلوهٔ صد پرنیان، چون یک قبای ساده نیست

عزت از شایستگی بود از هوسرانی نبود

ارزش پوشانده کفش و جامه را ارزنده کرد 

قدر و پستی، با گرانی و به ارزانی نبود

سادگی و پاکی و پرهیز یک یک گوهرند 

گوهر تابنده تنها گوهر کانی نبود

از زر و زیور چه سود آنجا که نادان است زن

زیور و زر، پرده‌پوش عیب نادانی نبود

عیبها را جامهٔ پرهیز پوشانده‌ست و بس

جامهٔ عجب و هوی بهتر ز عریانی نبود

زن، سبکساری نبیند تا گرانسنگ است و بس

پاک را آسیبی از آلوده دامانی نبود

زن چون گنجور است و عفت گنج و حرص و آز دزد

وای اگر آگه ز آیین نگهبانی نبود

اهرمن بر سفرهٔ تقوی نمیشد میهمان

زآن که می‌دانست کآنجا جای مهمانی نبود

پا به راه راست باید داشت، کاندر راه کج

توشه‌ای و رهنوردی، جز پشیمانی نبود

چشم و دل را پرده میبایست اما از عفاف

چادر پوسیده، بنیاد مسلمانی نبود

خسروا، دست توانای تو، آسان کرد کار

ورنه در این کار سخت امید آسانی نبود

شه نمی‌شد گر‌در این گمگشته کشتی ناخدای

ساحلی پیدا از این دریای طوفانی نبود

باید این انوار را پروین به چشم عقل دید

مهر رخشان را نشاید گفت نورانی نبود

*پروین اعتصامی*


کلمات کلیدی:رخشنده اعتصامی+پروین اعتصامی+پدرش یوسف اعتصامی آشتیانی (اعتصام الملک)+اشعار پروین اعتصامی+آثار پروین اعتصامی+ قصاید رخشنده اغتصامی+ قصیده ی زن در ایران از پروین اعتصامی.