دانلود رمان بشنو از دل با فرمت جاوا گوشی

دانلود رمان بشنو از دل با فرمت جاوا گوشی


نوشته : ن . نوری

فرمت جاوا

حجم: 183 کیلو بایت

password کتاب الکترونیکی بسیار زیبا و خواندنی بشنو از دلپسورد فایل: www.downloadha.com

دانلود کتاب با لینک مستقیم



منبع» www.downloadha.com


کلمات کلیدی:, , , , , , , , , , ,

شعری که باید این روز‌ها شنید / «آرام باش»؛شعر و صدای شمس لنگرودی + فایل صوتی

شعری که باید این روز‌ها شنید / «آرام باش»؛شعر و صدای شمس لنگرودی + فایل صوتی

ادبیات - محمد شمس لنگرودی اگرچه شعر «آرام باش» را سال‌ها پیش سروده، اما شنیدن آن با صدای شاعر در روز‌هایی که داغدار هموطنان آذری زبان‌مان هستیم، حس و حال دیگری دارد.

 به گزارش خبرآنلاین، این شعر شمس لنگرودی که پیش از این در مجموعه شعر «ملاح خیابان‌ها» منتشر شده بود، حال و هوای خاصی دارد و ابعاد مختلفی به زندگی، مرگ، غم و ‌می‌بخشد.  
 آرام باش عزیز من
آرام باش
 حکایت دریاست زندگى
 گاهى درخشش آفتاب، برق و بوى نمک، ترشح شادمانى
 گاهى هم فرو مى‏رویم، چشم‏هاى‏مان را مى‏بندیم، همه جا   تاریکى است،
 آرام باش عزیز من
 آرام باش
دوباره سر از آب بیرون مى‏آوریم
 و تلألوء آفتاب را مى‏بینیم
 زیر بوته‏آى از برف
 که این دفعه
 درست از جائى که تو دوست دارى طالع مى‏شود.

***

  دانلود شعر آرام باش شمس لنگرودی

http://www.khabaronline.ir

کلمات کلیدی: دانلود.دانلود سروده.دانلود سروده آرام باش.«آرام باش»؛شعر و صدای شمس لنگرودی .+ فایل صوتی

طنز/ بهترین ماشین ایرانی پراید!21

طنز :

بهترین ماشین ایرانی پراید
گرچه گاهی قاتل جانی پراید!

بینمت اکنون به هرجا و مکان
جانشین خوب پیکانی پراید

بسکه محکم هستی و سفت و قوی
مثل تانک جنگ میمانی پراید!

چشم بی پولان همه بر روی تو
چون که امید فقیرانی پراید

اغنیا سوی فراری می روند
درد ماها را تو درمانی پراید

هر کجا باشد ژیان یا که رنو
توی آنجا مثل سلطانی پراید

دارد اکنون اصغری و آتقی
مریم و مش مهدی و مانی پراید

یا که دارد بندری و ساوه ای
سیستانی و خراسانی پراید

گر که از مادرزنت سیری هنوز
هدیه اش کن بی پشیمانی پراید

من خجالت می کشم از وصف تو
بسکه داری حسن پنهانی پراید


خبرآنلاین دات کام

طنز/ وقتی همه‌چی گران شده، این هم روش!

طنز - سعید سلیمان پور ارومی به خوبی داغ دل خیلی از ما را که در ماه روزه​داری، رنگ مرغ را در سفره​مان ندیدیم ولی در تلویزیون و ویترین مغازه​ها دیدیم و طعم گرانی همه چیز را هم با زبان روزه چشیدیم، تازه کرده​است!

عمرِ دلِ خود تباه نتوانم کرد

در حقّ وی اشتباه نتوانم کرد

با قلب ضعیف خویش ای مرغ عزیز!

بر قیمت تو نگاه نتوانم کرد!

*

ای مرغ! گران شدی به ما بد کردی

بر سفرۀ ما جفای بی‌حد کردی

گفتم برسی و سد کنی جوع مرا

راه نفس مرا ولی سد کردی!

*

ای مرغ! به خواب دیدمت ارزانی

در داخل سفره، بنده را مهمانی

امّا وقتی ز خواب بیدار شدم

دیدم که گران، چو خواب مسؤولانی!

*

تا بگذرد از مرغ، عتابش کردم

آگه ز مسیرِ ناصوابش کردم

این مرغِ خیال، بسکه با مرغ پرید

یکشب بَدَل از مرغ، کبابش کردم!

*

با سفرۀ شاعران شدی بیگانه

نرخ تو کجا و مبلغ یارانه!

دیگر چه نشان از تو در این کاشانه

ای مرغ چو سیمرغ شدی افسانه!

*

رفتم به در مغازۀ مرغ‌فروش

از قیمت مرغ، جانم آمد به خروش

صاحبْ دکّان گفت:«نزن اینهمه جوش

وقتی همه‌چی گران شده، این هم روش!»

*

ای مرغ که دوش دیدمت شکل کباب!

بیتاب به سوی تو دویدم به شتاب

می خواستم از بالِ تو گازی بزنم

از دردِ سرانگشت پریدم از خواب!

*

دیوانه شد و به سیم آخر زد و رفت

نامرد(!) به ما ز پشت خنجر زد و رفت

پرواز بلد نبود، امّا دیدیم

مرغ از سرِ سفره‌مان شبی پر زد و رفت!


http://www.khabaronline.ir/detail/236742/

طنز/ بالش بنده پر از «قدقد» مرغ کوپنی است!


طنز -

«اهل هیچستانم!
روزگارم بد نیست»
خانه‌ای دارم، سقفش چوبی است.
کوچه خاکی پر چاله ما
به بیابان خدا می‌ماند
-‌ خلوت و خالی و بی‌آب و علف
«پشت هیچستان، جایی است»
که در آن مرد و زن و مرغ و بز و موش و کلاغ
همه بر روی پلاسی که به قدر سه نفر جا دارد، می‌خوابند
من خودم دیدم، دیشب
خواهرم شیر ز پستان بزی می‌نوشید!
ماده موشی، یک شب
در کلاه نمدین پدرم فارغ شد!
***
«به سراغ من اگر می‌آیید»
ساده و خاکی و بی‌غش باشید
بالش بنده پر از «قدقد» مرغ کوپنی است!
دستمالم کو؟!
بدهیدش، بروم پیش دکاندار محل
نیم قالب کره بستانم!
***
«روزگارم بد نیست»
وام یک میلیونی از بانک گرفتم امروز
به امیدی که مگر
شصت سال دگر از بهره‌اش آزاد شوم!
***
پسر ارشد سیگار فروشم می‌گفت:
ای پدر، حوصله‌ام سر رفته است
فنر اعصابم
مثل پای پسر «حاج صفر»‌در رفته است!
باید امشب چمدانم را بردارم
پاسپورتم را تمدید کنم
و به سمتی بروم،
که درختان سفارت پیداست!
من که از بازترین پنجره شیطان را لعنت کردم،
اینک از خنده یک زنجره آویزانم
و خودم می‌دانم
منزل یار کجاست!
***
«دورها آوایی است
که مرا می‌خواند»:
های، عباسقلی!
کوپن یکصد و هفتاد و سه هم باطل شد!!
 

*گل آقا. شماره 39. مرداد  1370*


http://www.khabaronline.ir/detail/236736/

طنز/ دام دارادام، پست و مقام و ۱۰ دیش روی بام

طنز - به قول خود شاعر، این شعر کلی پیام دارد از فساد اقتصادی و اخلاقی تا جعل مدرک علمی و زدوبند سیاسی و ...حالا طرف برای چه کسانی خط و نشان کشیده و برای کدام برهه سیاسی - اجتماعی کشور سروده، با شمای خواننده!

آن کس که به دست وام دارد
در بورس دو صد سهام دارد

اوقات فراغتش زیاد است
ده دیش به پشت بام دارد

همواره سری درون سایتِ
سه نقطه و دات کام دارد

بر دیدنِ فیلم های سیما
البته هم التزام دارد
 

گه محو جوانیِ زلیخاست
گه کف به لب از قطام دارد

ویلای فراخ در لواسان
که مرغ و خروس و دام دارد

کابینت «ام . دی. اف» ندارد
اما سندِ به نام دارد

آنجا همه روزه با نگارَش
دیم دام دارادام دارام دارد
 

ده مدرک دکترا و ارشد
از کالج داش غلام دارد

از بس که لیاقتش زیاد است
چندین پُست و مقام دارد

حاجت به بیان نباشد البت
کاین پست، علی الدوام دارد

خسته شده بس که رفته عُمره
عزم سفر سیام دارد
 

خود از اثرات اسکناس است
گر حرمت و احترام دارد

نه لَنگِ عواید حلال است
نه وحشتی از حرام دارد

این شخصِ شخیص اگرچه طشتی
افتاده ز روی بام دارد

با این همه باز اعتباری
در قاطبه‌ی نظام دارد
 

از«خیل خواص بودن »ش را
از صدقه سر عوام دارد

از لطف خدا به اهل فقر است
این ملک اگر قوام دارد

خواننده‌ی خوب! حال کردی؟
شعرم چقدر پیام دارد

*عباس احمدی*


برگرفته : http://www.khabaronline.ir/detail/236747/



طنز/ وقتی نشستن، دویدن است!

طنز - کاریکاتوری که با کلمات شکل می‌گیرد؛ این فرم نسبتا تازه‌ای در طنز است که مورد استقبال طنزنویسان و مخاطبانشان قرار گرفته است. به خصوص که روزگار ما، روزگار سرعت است و مینی‌مالیزم، بر تمامی قالب‌های هنری سایه انداخته است.

در داروخانه
نسخه­‌ی قلبم را پیچید
نگاهت
*
توازنی در کار نیست
تنها وزن می‌کند
نماد مدرن عدالت
ترازوی دیجیتال
*
ترافیک سنگین
راننده و ماشین را
با هم به جوش می‌آورد
*
زیباترین گل
گلی که به سر زندگی می‌زنیم
*
جامه­‌ی عمل
به تن آرزوهایم
گریه‌ می‌کند
*
وقتی مقصد نرسیدن باشد
نشستن
دویدن‌است
*
عرقش را جوراب می‌خورد
اطرافیان مست می‌شوند
*
دماغش سوخت
دلم‌ خنک‌شد
*
لاک
به غلط
گیر می‌دهد
*
به دلم آمد می‌آیی
آمدی
دلم رفت
*
در انتظارت
چشمم به راه خشک‌ شد
خودم سبز شدم

*
اگر معمار خشت اول را کج نهاد
بدان عاشق ثریا شده ‌است
*
نمی‌روم
نشسته‌ام
وایستاده ‌است همچنان
تردید

*
غرور
برادرِ بادکنک

*
در ازدحام کابوس‌ها
همه فرهادند
در رویای خواب شیرین
*
دلداده باش
دلگیر نباش
*
به مناظره دعوت می‌کنم
چشمانت را
*
ازدست وپا زدن هم عاجز است
آدم بی دست و پا


خبرآنلاین


زندگی نامه و بیوگرافی علیرضا شاپور شهبازی

زندگی نامه و بیوگرافی علیرضا شاپور شهبازی

علیرضا شاپور شهبازی (متولد ۳ شهریور ۱۳۲۱ شیراز ، درگذشته ۲۵ تیر ۱۳۸۵) باستانشناس و متخصص در باستان‌شناسی دوران هخامنشی، استاد دانشگاه شیراز و بنیانگذار انستیتو مطالعات هخامنشی در سال ۱۳۵۲ بود.

تحصیلات

او تحصیلات آکادمیک خود را با دریافت کارشناسی تاریخ از دانشگاه شیراز در سال ۱۹۶۳ آغاز کرد. پس از آن به انگلستان رفت و در دانشگاه لندن در رشتهٔ مطالعات غرب و آسیا مدرک کارشناسی ارشد و در رشتهٔ باستان‌شناسی دکترا دریافت نمود. در سال ۱۹۸۸ نیز مدرک پسادکترای خود را در رشتهٔ تاریخ‌شناسی ایران از دانشگاه گوتینگن دریافت نمود.

آثار

او در سال ۱۹۷۳ مرکز مطالعات هخامنشی را در پرسپولیس راه‌اندازی کرد و تا سال ۱۹۷۸ در این مرکز مشغول به کار بود. در بین این سال‌ها و پس از آن او استاد دانشگاه‌های تهران، هاروارد، کلمبیا، گوتینگن و اورگن شرقی بود. او در این دانشگاه‌ها تاریخ هنر، تاریخ‌نگاری، تاریخ باستان، زنان جهان کلاسیک و تاریخ خاورمیانه را تدریس می‌کرد.


او یکی از فعال‌ترین استادان در زمینهٔ تاریخ پیش از اسلام ایران بود و کتاب‌ها و مقاله‌هایی زیادی در این زمینه به رشتهٔ تحریر درآورده بود. از وی ۱۸۰ مقاله و ۱۸ کتاب به جا مانده‌است. مقاله‌های بسیاری از وی در دانشنامهٔ ایرانیکا قرار گرفته‌اند. از کتاب‌های او به کتاب «کورش کبیر» که برندهٔ جایزهٔ کتاب سال شد؛ کتاب «پرسپولیس» (۱۹۷۶) که به فرانسه و آلمانی ترجمه شده‌ و «فردوسی؛ یک بیوگرافی انتقادی» (۱۹۹۱) که توسط دانشگاه هاروارد منتشر شده‌است، می‌توان اشاره کرد. آخرین کتاب منتشر شده او نیز «راهنمای مستند تخت جمشید» به دو زبان انگلیسی و فارسی است. او در سال‌های پایانی به عنوان میهمان در برنامهٔ‌های مستند بی‌بی‌سی و دیسکاوری شرکت می‌کرد.

جوایز

در سال ۱۳۸۴، جایزهٔ هوشنگ پورشریعتی مرکز مطالعات خاورمیانهٔ در واشنگتن برای زحمات ایشان در زمینهٔ تاریخ گذشتهٔ ایران، به ایشان تقدیم شد.[

درگذشت

"   آرامگاه پرفسور شهبازی در  حافظیه شیراز"
شهبازی در ۲۵ تیر ۱۳۸۵ بر اثر ابتلا به سرطان معده در واشنگتن درگذشت. پیکر او پس از فوت به ایران منتقل شد و در حافظیه دفن گردید.
منبع: ویکی پدیا

کلمات کلیدی: زندگی نامه.بیوگرافی.مشاهیر ایران و جهان.زندگی نامه و شرح حال مشاهیر ایران و جهان.زندگی نامه و بیوگرافی علیرضا شاپور شهبازی.

حکایت کبک و مور از مثنوی لیلی و مجنون خمسه نظامی گنجوی

حکایت کبک و مور

کبکی به دهن گرفت موری          می‌کرد بر آن ضعیف زوری

زد قهقهه مور بیکرانی          کی کبک تو این چنین ندانی

شد کبک دری ز قهقهه سست          کاین پیشه من نه پیشه تست

چون قهقهه کرد کبک حالی          منقار زمور کرد خالی

هر قهقهه کاین چنین زند مرد          شک نه که شکوه ازو شود فرد

خنده که نه در مقام خویش است          در خورد هزار گریه بیش است

چون من ز پی عذاب و رنجم          راحت به کدام عشوه سنجم

آن پیر خری که می‌کشد بار          تا جانش هست می‌کند کار

آسودگی آنگهی پذیرد          کز زیستن چنین بمیرد

در عشق چه جای بیم تیغ است          تیغ از سر عاشقان دریغ است

عاشق ز نهیب جان نترسد          جانان طلب از جهان نترسد

چون ماه من اوفتاد در میغ          دارم سر تیغ کو سر تیغ

سر کو ز فدا دریغ باشد          شایسته تشت و تیغ باشد

زین جان که بر آتش اوفتاد است          با ناخوشیم خوش اوفتاد است

جانیست مرا بدین تباهی          بگذار ز جان من چه خواهی

مجنون چو حدیث خود فرو گفت          بگریست پدر بدانچه او گفت

زین گوشه پدر نشسته گریان          زانسو پسر اوفتاده عریان

پس بار دگر به خانه بردش          بنواخت به دوستان سپردش

وان شیفته دل به شور بختی          می‌کرد صبوریی به سختی

روزی دو سه در شکنجه می‌زیست          زانگونه که هر که دید بگریست

پس پرده درید و آه برداشت          سوی در و دشت راه برداشت

می‌زیست به رنج و ناتوانی          می‌مرد کدام زندگانی

چون گرم شدی به عشق وجدش          بردی به نشاط گاه نجدش

برنجد شدی چو شیر سرمست          آهن بر پای و سنگ بر دست

چون برزدی از نفیر جوشی          گفتی غزلی به هر خروشی

از هر طرفی خلایق انبوه          نظاره شدی به گرد آن کوه

هر نادره‌ای کز او شنیدند          در خاطر و در قلم کشیدند

بردند به تحفه‌ها در آفاق          زان غنیه غنی شدند عشاق

نظامی گنجوی


کلمات کلیدی: حکایت.حکاییات ادبی.حکایت کبک و مور.مثنوی.خمسه نظامی.نظامی گنجوی.حکایت کبک و مور از مثنوی لیلی و مجنون خمسه نظامی گنجوی

عکس های زیبا و دیدنی از هنر نمایی با لاستیک ماشین

هنر نمایی با لاستیک ماشین

به جذابترین گروه اینترنتی یاهو ملحق شوید

لطفا تا باز شدن كامل عكسها شكیبا باشید
در صورتی که هر یک از عکس ها باز نشد بر روی آن راست کلیک کرده و گزینه Show Picture را انتخاب کنید

به جذابترین گروه اینترنتی یاهو ملحق شوید

به جذابترین گروه اینترنتی یاهو ملحق شوید


بقیه در ادامه مطلب

ادامه نوشته

پارسی را پاس بداریم. برابر سازی واژگان بیگانه به پارسی  ( بخش اول )

* * * پارســــی را پاس   بداریــم * * *

                                            

* * * برابر سازی واژگان بیگانه به پارسی * * *


*'بجای 'مهم ' بگو ' با ارزش

*'بجای 'اخیرا ' بگو ' به تازگی

*'بجای 'روح انگیز' بگو ' روانبخش

*'بجای 'اولاد' بگو ' فرزندان - زاده‌ها

*'بجای 'قیمتی' بگو ' گرانبها - پر بها

*'بجای 'حسد' بگو ' رشک – رشکورزی

*'بجای 'قرارداد بستن' بگو ' پیمان بستن

*بجای 'انسداد' بگو ' بستهشُدن – بندش

*'بجای 'بی اعتبار' بگو ' بی ارج - بی ارزش - خوار

*'بجای 'شجاع،جسور ' بگو ' بیپروا،دلیر،دلاور،بیباک

*بجای 'شخصیت' بگو ' سرشت - بزرگواری - والایی - منش

*'بجای 'مواظبت' بگو ' پاییدن - نگهبانی کردن - رسیدگی کردن - تیمار کردن


کلمات کلیدی: پارسی.ادب پارسی.واژگان پارسی.برابر سازی.واژه گزینی. واژگان بیگانه . پارسی را پاس بداریم.برابر سازی واژگان بیگانه به پارسی. پارسی را پاس بداریم.  ( بخش اول )

مجموعه کاریکلماتور سهراب گل هاشم

کاریکلماتور سهراب گل هاشم

1_ شاید حکیم نظامی پزشک ارتش بوده است.

2_ چون وقتمون خیلی کم بود , همه چیز بین ما زود تمام شد.

3_ بعضی ها مشغول ساخت و ساز هستند و بعضی ها مشغول ساخت و پاخت.

4_ فقط حرف های استاد ریاضی حرف حساب بود.

5_ کشاورز عصبانی بادمجان را زیر چشم می کارد.

6_ قبض آب را که دید برق از سرش پرید.

7_ از بس خوابش سنگین بود , تختخواب شکست.

8_ وقتی خوابیدم حقیقت را در خواب دیدم.

9_ چُرت خواب قسطی است.

10_ زندان آدم تنبل رختخواب است.

11_ دیگران کاشتند و ماخوردیم , چشمشان کور باز هم بکارند تا بخوریم.

12_ هیچ فریادی رساتر از سکوت نیست.

13_ گاهی اوقات تصویرم در آب شنا می کند.

14_ تنها کسانی شکست نمی خورند که تلاش نمی کنند.

15_ برای آنکه تاریخ وفاتش را بداند خودکشی کرد.

16_ وضع مالی خوبی نداشت , مجبور شد بالاخانه را اجاره بدهد.


سهراب گل هاشم


منبع: http://parazit.blogfa.com/


کلمات کلیدی: کاریکلماتور. دو کلمه حرف حساب. طنز و نیشخند. سهراب گل هاشم. مجموعه کاریکلماتور سهراب گل هاشم


مجموعه ده رباعی ابو سعید ابوالخیر

مجموعه ده رباعی ابو سعید ابوالخیر

یا رب به محمد و علی و زهرا          یا رب به حسین و حسن و آل‌عبا
کز لطف برآر حاجتم در دو سرا          بی‌منت خلق یا علی الاعلا

http://mashaahir.blogfa.com/

وصل تو کجا و من مهجور کجا          دردانه کجا حوصله مور کجا
هر چند ز سوختن ندارم باکی          پروانه کجا و آتش طور کجا

http://mashaahir.blogfa.com/

منصور حلاج آن نهنگ دریا          کز پنبهٔ تن دانهٔ جان کرد جدا

روزیکه انا الحق به زبان می‌آورد          منصور کجا بود؟ خدا بود خدا

http://mashaahir.blogfa.com/

وا فریادا ز عشق وا فریادا          کارم بیکی طرفه نگار افتادا
گر داد من شکسته دادا دادا          ور نه من و عشق هر چه بادا بادا

http://mashaahir.blogfa.com/

ای شیر سرافراز زبردست خدا          ای تیر شهاب ثاقب شست خدا
آزادم کن ز دست این بی‌دستان          دست من و دامن تو ای دست خدا

http://mashaahir.blogfa.com/

گفتم صنما لاله رخا دلدارا          در خواب نمای چهره باری یارا
گفتا که روی به خواب بی ما وانگه          خواهی که دگر به خواب بینی ما را

http://mashaahir.blogfa.com/

گفتی که منم ماه نشابور سرا          ای ماه نشابور نشابور ترا
آن تو ترا و آن ما نیز ترا          با ما بنگویی که خصومت ز چرا

http://mashaahir.blogfa.com/

هرگاه که بینی دو سه سرگردانرا          عیب ره مردان نتوان کرد آنرا
تقلید دو سه مقلد بی‌معنی          بدنام کند ره جوانمردان را

http://mashaahir.blogfa.com/

یا رب مکن از لطف پریشان ما را          هر چند که هست جرم و عصیان ما را
ذات تو غنی بوده و ما محتاجیم          محتاج بغیر خود مگردان ما را

http://mashaahir.blogfa.com/

گر بر در دیر می‌نشانی ما را          گر در ره کعبه میدوانی ما را
اینها همگی لازمهٔ هستی ماست          خوش آنکه ز خویش وارهانی ما را

***رباعیات ابوسعید ابوالخیر***


کلمات کلیدی: ادبیات.شعر. رباعی.شاعران  رباعی سرای. ابو سعید ابوالخیر. مجموعه ده رباعی ابو سعید ابوالخیر


رباعی. طنز/ زن سرباز و دانشجو نمی شم!

طنز - چند رباعی از راشد انصاری درباره برخی موضوعات روز از جمله المپیک را در ادامه می خوانید، با این تذکر که گفته می شود کسب مدال مهم نیست!فقط حضور در المپیک مهم است!

المپیک
اگر داری شدیدن ضعف تکنیک،
شکم را کرده ای مانند یک خیک،
مدال و رتبه هم اصلن مهم نیست
مهم است این که هستی در المپیک!
 

برق
اگه هشتت بشه تبدیل بر هفت،
نیاد توو سفره هاتون قطره ای نفت،
یقینا بهتر از اینه بگن که:
توو این گرمای بندر برقتون رفت!

از زبان یک دختر دم بخت!
برای درد تو دارو نمی شم
فدای اون چش و ابرو نمی شم
زن ِ هرکی بگن می شم ولیکن،
زن سرباز و دانشجو نمی شم!
 

 

در پاسخ به ارایه آمار!
از جمله نوابغ و خردمندانیم
ما شیوه ی هر دروغ را می دانیم
این قدر ولک برای ما لاف نزن
ما بچه ی خاک پاک ِ آبادانیم!

منبع : خبر آنلاین

طنز/من همین یک کوپن از جرعه جانم باقی‌است

طنز - به نظر می‌رسد بعد از اجرای فاز دوم هدفمندی یارانه‌ها این شعر تا حد زیادی به یک شعر خیلی معاصر تبدیل شود و نیازی به درج آن تاریخ زیر مطلب نباشد!

من همین یک نفس از جرعه جانم باقی‌است
آخرین جرعه این جام تهی را تو بنوش
«فریدون مشیری»
«همه می‌پرسند:»
چیست در همهمه ساکت بن؟!
چیست در زمزمه‌نام کوپن؟!
«که تو را می‌برد این‌گونه به ژرفای خیال»
و برون آورد از رنج و ملال
ای که شیرین تری از قند و عسل
چیست در خنده بقال محل
«که تو چندین ساعت
مات و مبهوت به آن می‌نگری؟!»
*‌*‌*‌
من مکافات تو را داخل صف
و دهان مردم را پر کف
صحبت تاکسی و بنز واحد
صحبت روغن مایع، جامد
صحبت قبض جریمه و «اتول»
صحبت عاقل و «خل»
«همه را می‌شنوم، می‌بینم»
این من درمانده
نه به همسر که مرا از در منزل رانده
نه به کور و به کچل
نه به خندیدن بقال محل
«من به این جمله نمی‌اندیشم»
«به تو می‌اندیشم
ای سراپا هم خوبی» ای بن!
*‌*‌*
جای اخبار عبور سفرا از تهران،
جای اخبار مرور وزرا دور جهان،
صدر اعلام خبرها تو بیا
من فدای تو، به جای همه آنها توبیا
*‌*‌*‌
«مش‌علی اصغر بقال» به من می‌گوید:
«کسر آورده ام این ماه، کوپن
کار مند الشعرا جان! دریاب
که زکف رفته مرا راحت و خواب»
پاسخش می‌دهم: «آه...!
من همین یک کوپن از دسته قبلم باقی است
ای تو از من بهتر!
آخرین قطعه این دسته کوپن را تو بخر!»

***

منبع : خبر آنلاین


طنز/ عشوه نکن غمزه نیا فایده نداره این کارا! سراینده: مهدی استاد احمد

طنز - مهدی استاد احمد در این شعر طنز از هر دری سخنی گفته و کنایه‌هایی به مسائل جاری کشور هم دارد منتها دعوای زن و شوهری مستتر در این خطوط، چیز دیگری است!

تو خیلی‌وقته که می‌خوای لباسمو اتو کنی
به‌جای کنسرو عدس غذای تازه رو کنی

کتم مچاله روی تخت شلوارا چرک و تیره‌بخت
دو‌هفته می‌ری تو کما جورابامو که بو کنی

خونه کثیف و مندرس یه کم به زندگی برس
غیر زناشویی باید یه‌ذره شست‌وشو کنی

تا نباشه غذات دورنگ دلم برات نمی‌شه تنگ
هرچقدم مانیکور و بوتاکس و رنگ‌مو کنی
 

سردمه گرمم نمی‌شه لرزیدنم کم نمی‌شه
تو سوز نصفه‌شب اگر هرچی پتو پتو کنی

این کدوهای یخ‌زده تو فریزر باشه بده
کی می‌خوای این قندیلا رو مسمای کدو کنی

عشوه نکن غمزه نیا فایده نداره این کارا
منو پیشی صدا کنی یا خودتو جوجو کنی

گشنمه بسه دیگه حرف پر نمی‌شه خالی ِ ظرف
هرچی که پشت تریبون هی قوقولی‌قوقو کنی

دلم می‌سوزه منتها سیر نمی‌شه جون شما
میون صحبتات اگر بغض و اوهو اوهو کنی
 

رگام دیگه نداره خون نونو می خوام نه حرف نون
تمام سایتا فـلتـرن نونُ که جستجو کنی

گور بابای دشمنه این‌چیزا حرفای منه
چرا خودت رو متهم به داشتن هوو کنی

یه لَنگِ نون شبیه من یه خوش‌زبون شبیه تو
محاله حرفو جای نون تو گوش من فرو کنی

یه‌بار دیگه دارم می‌گم خالیه ظرف کافیه حرف
بازم شروع می‌کنم اگر بخوای شرو کنی

**مهدی استاد احمد**


منبع: خبر آنلاین

کلمات کلیدی: طنز.نوشته های طنز.طنز انتقادی.طنز کمدی.نیشخند.طنز: عشوه نکن غمزه نیا فایده نداره این کارا.مهدی استاد احمد


دانلود رمان زیبا ی * فراموشی * با فرمت جاوا موبایل

دانلود رمان زیبا ی * فراموشی *

فرمت:  جاوا موبایل

حجم : 248 kB


دانلود رمان


کلمات کلیدی: دانلود.دریافت کتاب. دریافت کتاب موبایل جاوا.دانلود رمان فراموشی.دریافت رمان فراموشی جاوا گوشی


دانلود رمان * عشقی در برهوت * فرمت جاوا

دانلود رمان * عشقی در برهوت *


فرمت:  جاوا

حجم :238kb


دانلود رمان عشقی در برهوت


کلمات کلیدی: دانلود.دانلود رمان.دانلود رمان عشقی در برهوت.دانلود رمان جاوا.دانلود کتاب موبایل .دانلود رمان عشقی در برهوت فرمت جاوا

حکایت عبرت آموز و خواندنی بهلول ( کلنگ را بردار )

کلنگ را بردار

  روزی بهلول نزد قاضی بغداد نشته بود که قلم قاضی از دستش به زمین افتاد. بهلول به قاضی گفت: جناب قاضی کلنگت افتاد آنرا از زمین بردار. قاضی بمسخره گفت : واقعاً اینکه میگویند بهلول دیوانه است. صحیح است آخر قلم است نه کلنگ

 بهلول جواب داد:مردک تودیوانه هستی که هنوز نمیدانی. با احکامیکه به این قلم مینویسی  خانه های مردم خراب می کنی

تو بگو قلم است یا کلنگ؟


کلمات کلیدی: *حکایت*حکایات آموزنده*حكايات آموزنده و شنيدني*داستانها و حکایات بهلول*مجموعه داستان های و حکایت های آموزنده دینی*حکایت زیبا و آموزنده اخلاقی

حکایت الاغ و بهلول

حکایت الاغ و بهلول

می گویند روزی مردی گندم بار الاغ خود کرد و به در خانهء بهلول که رسید، پای الاغ لنگید و الاغ زمین خورد و بار بر زمین ماند. مرد در خانهء بهلول را زد و از او خواست که الاغش را به امانت به او واگذارد تا بار بر زمین نماند. بهلول با خود عهد کرده بود که الاغ خود را به کسی به امانت ندهد. چون پیش تر خیانت دیده بود در امانت، یا بر فرض از الاغش بار زیاد کشیده بودند. گفت: الاغ ندارم و در همان لحظه صدای عر عر الاغش از طویله آمد. مرد گفت: صدای عرعر الاغت را مگر نمی شنوی که چنین دروغ می گویی؟ بهلول گفت: رفیق! ما پنجاه سال است که همدیگر را می شناسیم. تو به حرف من گوش نمی دهی. به صدای عر عر الاغم گوش می دهی احمق!


کلمات کلیدی: بهلول*حکایت*حکایات ادبیات*حکایات ادبی فارسی*حکایات بهلول