من ساده ...



هر كسي هم نفسم شد دست آخر قفسم شد.


من ساده به خيالم كه همه كار و كسم شد.


اون كه عاشقانه خنديد خنده هاي من دزديد


زير چشمه مهربوني خواب يك توطئه ميديد

عید باستانی ایرانی سال 1391 بر همه ی شما عزیزان مبارک بادااا

عید باستانی ایرانی سال 1391 بر همه ی شما عزیزان مبارک بادااا


ز کوی یار می‌آید نسیم باد نوروزی 

از این باد ار مدد خواهی چراغ دل برافروزی


چو گل گر خرده‌ای داری خدا را صرف عشرت کن        

که قارون را غلط‌ها داد سودای زراندوزی


ز جام گل دگر بلبل چنان مست می لعل است         

که زد بر چرخ فیروزه صفیر تخت فیروزی


به صحرا رو که از دامن غبار غم بیفشانی                

به گلزار آی کز بلبل غزل گفتن بیاموزی


چو امکان خلود ای دل در این فیروزه ایوان نیست      

مجال عیش فرصت دان به فیروزی و بهروزی


طریق کام بخشی چیست ترک کام خود کردن           

کلاه سروری آن است کز این ترک بردوزی


سخن در پرده می‌گویم چو گل از غنچه بیرون آی        

که بیش از پنج روزی نیست حکم میر نوروزی


ندانم نوحه قمری به طرف جویباران چیست              

مگر او نیز همچون من غمی دارد شبانروزی


می‌ای دارم چو جان صافی و صوفی می‌کند عیبش     

خدایا هیچ عاقل را مبادا بخت بد روزی


جدا شد یار شیرینت کنون تنها نشین ای شمع         

که حکم آسمان این است اگر سازی و گر سوزی


به عجب علم نتوان شد ز اسباب طرب محروم            

بیا ساقی که جاهل را هنیتر می‌رسد روزی


می اندر مجلس آصف به نوروز جلالی نوش               

که بخشد جرعه جامت جهان را ساز نوروزی


نه حافظ می‌کند تنها دعای خواجه تورانشاه             

ز مدح آصفی خواهد جهان عیدی و نوروزی


جنابش پارسایان راست محراب دل و دیده              

جبینش صبح خیزان راست روز فتح و فیروزی


حافظ

تاریخچه شهر تاریخی هندیجان .هندیان.هندیگان.هندیون (سرزمین آب)

تاریخچه شهر تاریخی هندیجان .هندیان.هندیگان.هندیون (سرزمین آب)

هندیجان (هندیون، هندیان، هندیگان) یکی از شهرهای تاریخی ایران با قدمتی بیش از ۳۰۰۰ سال، در جنوب شرقی استان خوزستان و در ۷۵ کیلومتری جنوب شرقی بندر ماهشهر در غرب شهرستان بهبهان و در شمال بندر دیلم قرار گرفته است. رودخانه‌ای موسوم به هندیجان یا زهره این شهر را به دو نیمه شمالی و جنوبی تقسیم می‌کند.

هندیجان بندری است که در ۳۰٫۱۵ درجه عرض جغرافیایی و ۴۹٫۴۳ درجه طول شرقی شهرستان اهواز قرار دارد و ارتفاع این شهر از سطح دریا به ۵ متر می‌رسد. آبادیهای هندیجان در قرون اخیر بسیار بوده اند ولی به علت بیماری طاعون در سال ۱۲۴۷ هجری قمری شهر هندیجان رو به خرابی نهاد.

زبان این دیار فارسی با گویش محلی (گویش بندری) است که البته تشابهات بسیاری میان این گویش و گویش اقوام بختیاری وجود دارد.

وجه تسمیه هندیجان

این منطقه در گذشته نامهای مختلفی داشته که از آن جمله می‌توان به " هندیگان " و " هندوان " اشاره کرد. این واژه پس از ورود اسلام به " ایران " به " هندیجان " و " هندیان " تغییر شکل یافته است. از دیدگاه واژه‌شناسی تمام این کلمات از لفظ « هند » مشتق شده اند. با توجه به دیرینگی این سرزمین به نظر می‌رسد لغت " هند " ریشه در زبان سانسکریت دارد که به معنای آب است . این نظر را وجود رودخانه " هندیجان " که به زهره موسوم و معنای " ایزد آب " هست بیشتر تایید می‌کند. بنابراین با توجه به مستندات دیگری که در این زمینه وجود دارد می‌توان گفت " هندیجان " به معنای سرزمین " آب " است. هرچند وجود عده‌ای از مردم کشور هند در این منطقه به دلیل ارتباط تجاری از طریق خلیج فارس و یا مهاجرت گروهی که در برخی از منابع اشاره می‌شود غیرقابل انکار است. اما بعید به نظر می‌رسد که وجود آنها بر وجه تسمیه " هندیجان " تاثیری گذاشته باشد.

مردم و اشتغال

ازنظر اقتصادی رودخانه " هندیجان " نقش تعیین کننده‌ای در زندگی مردم داشته و این تاثیر گذاری به میزانی بوده که قلمرو جغرافیایی و منطقه را نیز با نام رودخانه مشخص می‌کردند . رودخانه " هندیجان " که قسمتی از آن از سرچشمه(رشته کوههای زاگرس در استان کهگلویه و بویراحمد) تا " خلیج فارس" طی می‌شود و هشتمین رودخانه کشور است که ۴۹۰ کیلومتر طول دارد. این آبراه به عنوان یکی از مسیرهای تجارت خارجی از گذشته‌های دور مورد استفاده بوده است و هم اکنون نیز علیرغم کم شدن آب آن در فصول تابستان شناورهای با ظرفیت بیش از صد تن قادر به رفت و آمد در ان هستند . ضمن آنکه حاشیهٔ رودخانه از دو قسمت شمالی و جنوب تا نزدیکی دریا قابل کشت است و با استفاده از آب این رودخانه انواع محصولات کشاورزی از جمله گندم، جو، دانه‌های روغنی، حبوبات و انواع صیفی جات کشت می‌شود.

بخشی از این محصولات به علاوه صنایع دستی که اکثرا از برگ درخت خرما تهیه می‌شود در گذشته به کشورهای " خلیج فارس " صادر می‌گردید . صنعت شیلات از کهن‌ترین صنایع در هندیجان بوده و می‌باشد که قدمت آن به سالها پیش می‌رسد . منطقهٔ بحرکان که جنوب هندیجان قرار دارد نیز از مناطق مهم گردشگری و صید میگوی صورتی و انواع دیگر میگوهای مرغوب منطقهٔ خلیج فارس به شمار می‌رود که در حوزه صیادی هندیجان واقع است . سالن عمل آوری و کارگاه انجماد و بسته بندی میگوی صادراتی و قایق‌های مجهز صیادان در این منطقه بیش از نیم قرن است که به صید و عمل آوری و بسته بندی و صادرات میگو اشتغال دارند و تعداد زیادی از اهالی در این راستا به کار مشغولند. ماهی‌های خوراکی و میگو در صید گاه‌های هندیجان به صورت فراوان صید می‌شوند که از مهم‌ترین آنها می‌توان به ماهی قباد، راشگو، حلوای سفید ( زبیدی )، شوریده، حلوا سیاه، شهری، شانک، هاوور، کوشک، سرخو، میش ماهی، هامور، سنگسر، سبیتی و دختر ناخدا اشاره کرد .

تفریحگاهها

رودخانه " هندیجان " علاوه بر نقشی که در کشاورزی وتجارت منطقه دارد از نظر زیبایی‌های طبیعی نیز قابل توجه است. درفصل تابستان و اوایل بهار که حاشیه آن به طول چندین کیلومتر پوشیده از گیاهان و گلهای زیبا می‌شود می‌توان گردشگران بسیاری را جذب نماید . سواحل طولانی " خلیج فارس " علاوه برآنکه امکان اجرای طرحهای پرورش آبزیان را میسر می سازد این استعداد را نیز دارد تا همچون گذشته نقش خود را در توسعه تجارت خارجی بازیابد . ضمن آنکه جزایر آن واز جمله جزایر دیره و بنه که زیستگاه پرندگان بومی و مهاجر هستند می‌توانند با جاذبه‌های متنوع خود زمینه‌های گردشگری در منطقه گسترش دهند . همچنین هندیجان نقاط بسیاری برای گردش و تفریح دارد که می‌توان به دو روستای دهنو و کوههای اطراف ( زاگرس )، ساحل زیبای بندر بحرکان در کنار خلیج فارس، حاشیه سواحل رودخانه زهره، پارکها و باغستانهای اطراف هندیجان که در ماه‌های انتهایی زمستان و ابتدای بهار از زیبایی و جلوه خاصی برخوردار می‌باشند، اشاره نمود.

نمونه‌ای از شعر مردم هندیجان

سلام بر هندیجان

سلام من به "هندیجان"، پیام من به سامانش *** به خاک پاک زر خیزش، به خورشید درخشانش

پیام من به باغ و راغ و کوه و دشت هموارش *** به خاک پاک و آب صاف ودریا وبیابانش

به رود "زهره ی" جوشان که پیچانست در کهسار *** به نخلستان زیبایش، به دریای خروشانش

درود من به پاکانش، ستود من به نیکانش *** به تل خاک "پهکانش" که جا مانده ز دورانش

سلام من به "شاه مشهد"، به "قبر سید" مغفور *** به "میر رحمان" معروفش که جانکاهد مارانش

کنونش "هندیان" نامند، لیکن جای دیرینش *** بود نزدیک "مهرویان"، به تاریخ درخشانش

تو در تاریخ مشهوری ولی افسوس مهجوری *** چو شد آن شوکت دیرین، بکن بر من نمایانش

اگر قهر طبیعت زیر و رو بنمود و ویرانت *** چرا در رفتی از جای و نه برکندی تو بنیادش

تو ای "سی نیز"، ای سی نیز سر گردان *** چرا در زیر یم خفتی و ترسیدی ز طغیانش

(این شعر یک شب قبل از بمباران هندیجان سروده شده - ۱۷/۰۱/۱۳۶۷)

زبان مادری

ای رسیده ز ره! بخوان و بدان - واژه‌های قشنگ هندیجان

فارسی واژه‌های پر ز گهر - در هم آمیخته چون شهد و شکر

«بو» پدر، «کُـر» پسر بود جانم - «دی» تو را مادرست می دانم

«مُو» من، «ها» بله، «اوریس» عروس - «پیل» پول و چراغ هم «فونوس»

«تیه» را چشم و «پوز» بینی دان - مژه «مِرزنگ»، گو پسون «پستان»

«می» مو و «ری» ست صورت انسان - «کُم» شکم، «لیغرو» ست روده آن

«لُو» لب و «لُو» گم است در معنا - «گَپ» بزرگ و «گَپ» ست صحبت ما

یک «گُلپ» گونه‌ای بود شاداب - یک «گُلپ» جرعه‌ای بود از آب

«بُرگک» انداختن زدن چشمک - قصه‌های قدیم هم «مِتَلک»

«بُرگ» ابرو بود «بُت» است گَلوُ - «توره» روباه و گربه است «گُلو»

«مُشک» موش است و «پخشه» است مگس - این دو حیوان موذی و ناکس

«حونه» خانه است و «تو» اتاق نشین - «نوگه» را ناودان بدان به یقین

آنکه گوید «نِها» به جای جلو - نام گرداب را نهد «پیتنو»

ساقه گندم و جو است «کِلوُر» - تلخ «تهل» است و شور باشد «سور»

هرچه را خواستی بگو «ایخُم» - ور نمی خواهیش بگو «نیخُم»

«نیترُم» یعنی آنکه نتوانم - «ایترُم» عکس «نیترم» دانم

از چغندر سؤال کردی دوش - نام آن «چُندر» است باش بهوش

تخم مرع است «خایه»، «آش» چلو - آب «اُو» باشد و گلاب «گُلو»

«اَرس» را اشک و «گیروَه» گریه بخوان - نام «میمون» بنه تو بر مهمان

«پَرپروک» است نام پروانه - «کَلو» آمد به جای دیوانه


ضرب المثلهای هندیجانی

  • آشپِِلا عیب اُسوُم ایکُنِه (آبکش عیب کف گیر می کنه)=دیگ به دیگ میگه روت سیاه
  • اوخُون نه کارِ بُزه = کار هر بز نیست خرمن کوفتن
  • کُررُوش دَم دیوار نَخَردِه (آرنجش به دیوار نخورده) = یعنی سرد و گرم روزگار را نچشیده
  • اَ نمیرُم نه پیرُم (اگه نمیرم هنوز پیر نیستم) = یعنی آخر کارش را هم می بینیم
  • ایبَرِت سر رو تشنه ایارِت (می برت رودخانه و تشنه برمی گردانت) =نشانه زرنگی و زیرکی کسی است
  • مُو ایگُم نرِه او ایگِه بدوشِش = من میگم نر است او میگه آنرا بدوش
  • مِی نوگهٔ دیراندازه (مثل ناودونی که آب را دور پرتاب میکنه) = کسی که فقط به درد غریبه‌ها می خوره
  • چارهٔ خر نیتَره پِی کُره خره ایشکَنه (حریف الاغ نمیشه پای بچه الاغ را می شکند) = کسی که حریف اصل نمیشه به فرع می‌پردازد
  • مِن شهر کُورَل باید دَس بِنی ری تیت (در شهر کورها باید دستت را روی چشمت بزاری) = همرنگ جماعت شی
  • اگه مُلایی سرِ قبر خُت بخون = اگه بلدی خودت انجام بده
  • دل بِینِی دلِه = دل به دل راه داره
  • مِن شهر کورَل یِه تیه‌ای هم پادشایه (در شهر کورها آنکه یک چشم داره پادشاهست) = از جهل عده ای، آن که کمی عاقل است سردسته شده .

برگرفته از ویکیپدیا


عقاب (دکتر پرويز ناتل خانلری)

عقاب (دکتر پرويز ناتل خانلری)

گشت غمناک دل و جان عقاب               

چو ازو دور شد ايام شباب
 
ديد کش دور به انجام رسيد               

آفتابش به لب بام رسيد
بايد از هستي دل بر گيرد            

ره سوي کشور ديگر گيرد

خواست تا چاره ناچار کند               

دارويي جويد و در کار کند
صبحگاهي ز پي چاره کار             

گشت بر باد سبک سير سوار
گله کاهنگ چرا داشت به دشت             

ناگه از وحشت پر ولوله گشت


دنباله در ادامه مطلب...

ادامه نوشته

برای پر زدن از تو خوشا مرام عقابان::: محمد علی بهمنی:::

برای پر زدن از تو خوشا مرام عقابان


نشسته اند ملخ هاي شك به برگ يقينم

ببين چه زرد مرا مي جوند- سبز ترينم


ببين چگونه مرا ابر كرد – خاطره هايي –

كه در يكايك ِشان مي شد آفتاب ببينم


شكستني شده ام اعتراف مي كنم اما

- ز جنس شيشه ي عمرِ توام مزن به زمينم


براي پر زدن از تو خوشا مرام ِ عقابان

كبوترانه چرا بايد از تو دانه بچينم؟!

***

نمي رسند به هم دستِ اشتياقِ تو و من

كه تو هميشه هماني كه من هميشه همينم


محمد علي بهمني

پر نقش تر از فرش دلم بافته ای نیست... محمد علی بهمنی...


گفتم : بِدَوَم تا تو همه فاصله ها را

                   تا زود تر از واقعه گویم گله ها را

چون آینه پیش تو نشستم که ببینی

                     در من اثر سخت ترین زلزله ها را

پُر نقش تر از فرش دلم بافته ای نیست

                     از بس که گره زد به گره حوصله ها را

ما تلخیِ نه گفتنمان را که چشیدیم

                    وقت است بنوشیم از این پس بله ها را

بگذار ببینیم بر این جغد نشسته

                     یک بار دگر پَر  زدن چلچله ها را

             ...

            یک بار هم ای عشق من از عقل میندیش

                 بگذار که دل حل بکند مسئله ها را

          محمد علی بهمنی

از هر طرف نرفته به بن بست می رسیم (شعر محمد علی بهمنی)


با پای دل قدم زدن آن هم کنار تو

باشد که خستگی بشود شرمسار تو


در دفتر همیشه ی من ثبت می شود

 این لحظه ها عزیزترین یادگار تو


از هر طرف نرفته به بن بست می رسیم

نفرین به روزگار من و روزگار تو


تا دست هیچ کس نرسد تا ابد به من

 می خواستم که گم بشوم در حصار تو


احساس می کنم که جدایم نموده اند

 همچون شهاب سوخته ای از مدار تو


آن کوپه ی تهی منم آری که مانده ام

خالی تر از همیشه و در انتظار تو


 این سوت آخر است و غریبانه می رود

 تنهاترین مسافر تو از دیار تو


هر چند مثل اینه هر لحظه فاش تر

هشدار می دهد به خزانم بهار تو


اما در این زمانه عسرت مس مرا

ترسم که اشتباه بسنجد عیار تو


محمد علی بهمنی

کجا دنبال مفهومی برای عشق می گردی ؟ *** محمد علی بهمنی***

کجا دنبال مفهومی برای عشق می گردی ؟

 

تو را گم می کنم هر روز و پیدا می کنم هر شب

بدینسان خوابها را با تو زیبا می کنم هر شب



تبی این گاه را چون کوه سنگین می کند آنگاه

چه آتشها که در این کوه برپا می کنم هر شب



تماشایی است پیچ و تاب آتش ها. . . خوشا بر من

که پیچ و تاب آتش را تماشا می کنم هر شب



مرا یک شب تحمل کن که تا باور کنی ای دوست

چگونه با جنون خود مدارا می کنم هر شب



چنان دستم تهی گردیده از گرمای دست تو

که این یخ کرده را از بی کسی ها می کنم هرشب



تمام سایه ها را می کشم بر روزن مهتاب

حضورم را ز چشم شهر حاشا می کنم هر شب



دلم فریاد می خواهد ولی در انزوای خویش

چه بی آزار با دیوار نجوا می کنم هر شب



کجا دنبال مفهومی برای عشق می گردی ؟

که من این واوه را تا صبح معنا می کنم هر شب

روز (هفته) نیکوکاری گرامی باد

روز نیکوکاری

در 14 اسفندماه 1357 هجری شمسی فرمان امام خمینی (ره) مبنی بر تشكیل كمیته امداد صادر شد. این نهاد برای ایجاد رفاه و برقراری تسهیلاتی در امر كمك رسانی به محرومان جامعه دایر شد. گفتنی است این نهاد انقلابی اكنون بنام كمیته امداد امام خمینی مشغول فعالیت است.

كمیته امداد از بزرگترین نهادهای تامین اجتماعی است و در خدمت گروه های آسیب پذیر جامعه قرار د ارد. این كمیته خدمات و فعالیتهای گسترده ای را به افراد محروم جامعه ارائه می دهد كه به برخی از آنها اشاره می كنیم:پرداخت وام قرض الحسنه و تهیه مواد اولیه و ابزار كار به منظور كسب درآمد، برای اقشار بی بضاعت كه كمیته ای ناظر بر حسن مصرف این وام ها می باشد. به نحوی كه اعتبارات اعطایی باعث خودكفا شدن وام گیرندگان گردد. همچنین این كمیته از روش های نظارتی و هدایتی خود برای تحقق این هدف استفاده می كند.

قابل ذكر است كه همه ساله از چهاردهم تا بیست و یكم اسفندماه به نام هفته نیكوكاری نامگذاری شده است. برگزاری این هفته به منظور جذب كمكها و هدایای مردم به خانواده های محروم و نیازمند است كه جمع آوری و توزیع آن توسط كمیته امداد صورت می گیرد. زیرا كمك به همنوع از اصول اساسی دین مبین اسلام است كه همچنان كه خداوند در سوره مبارکه انسان آیه 8و9 می فرماید:«و به دوستی خدا به فقیر و اسیر و طفل یتیم طعام می دهند و گویند ما فقط برای رضای خدا به شما طعام می دهیم و از شما هیچ پاداش و سپاسی نمی طلبیم

تو را چون آرزوهایم همیشه دوست خواهم داشت ( محمد علی بهمنی)

لبت نه گوید و پیداست می‌گوید دلت آری

که این‌سان دشمنی یعنی که خیلی دوستم داری

 

دلت می‌آید آیا از زبانی این همه شیرین

تو تنها حرف تلخی را همیشه بر زبان آری؟

 

نمی‌رنجم اگر باور نداری عشق نابم را

که عاشق از عیار افتاده در این عصر عیّاری

 

چه می‌پرسی ضمیر شعرهایم کیست، آن من؟

مبادا لحظه‌ای حتی مرا این‌گونه پنداری

 

تو را چون آرزوهایم، همیشه دوست خواهم داشت

به شرطی که مرا در آرزوی خویش نگذاری

 

چه زیبا می‌شود دنیا برای من! اگر روزی

تو از آنی که هستی ‌ای معمّا پرده برداری

 

چه فرقی می‌کند فریاد یا پژواک، جان من

چه من خود را بیازارم چه تو خود را بیازاری؟

 

(صدایی از صدای عشق خوش‌تر نیست)- «حافظ» گفت

اگر چه بر صدایش زخم‌ها زد تیغ تاتاری

محمد علی بهمنی

منی که هر نخ من رشته ای ز فریاد است... محمد علی بهمنی...

منی که هر نخ من رشته ای ز فریاد است


به رنگ قالی پا خورده نخ نما شده ام

دگر به چشم تو بی رنگ و بی بها شده ام


در این هوای فراموش کاش میدیدی

چگونه منتظر موریانه ها شده ام


کجاست الفت آن دست های پینه زده؟

که هستی ام بدهد گر چه بوریا شده ام


مرا به خود مگذاری!که سال ها با هم نشسته ایم و منت سخت مبتلا شده ام


منی که هر نخ من رشته ای ز فریاد است
به خاطر تو گره خورده بی صدا شده ام


مرا به چشمه جاری زندگی بسپار

که زیر پای سکون این چنین فنا شده ام

محمد علی بهمنی

شرح حال و زندگی نامه الکساندر گراهام بل

شرح حال و زندگی نامه الکساندر گراهام بل

الکساندر گراهام بل مخترع تلفن در ۳ مارس ۱۸۴۷ در شهر ادینبورگ در اسکاتلند زاده شد. وی اگر چه چندسالی بیش به مدرسه نرفت ولی با همت خودش و تلاش خانواده هم در دوران ابتدایی و هم در دوران متوسطه شاگرد ممتازی بود. او تحصیلات کالج نداشت و از آنجا که پدر گراهام بل یعنی ملویل بل متخصص فیزیولوژی صدا، اصلاح گفتار و آموزش به ناشنوایان بود در همان دوران کودکی علاقه بل به شغل پدر در او پیدا شد و او تصمیم گرفت با شغل پدر امرار معاش کند.


درسال ۱۸۷۱ میلادی الکساندر گراهام بل که درآن هنگام ۲۴ ساله بود دو برادر خود را به خاطر سل از دست داد و او خود از بیماری جان سالم به در برد و در همان سال به همراه پدر و مادر خود راهی شهر انتاریو در کانادا شد، گراهام بل یکسال در کانادا دوران نقاهت خود را سپری کرد.

در همان سال الکساندر راهی ایالات متحده شد چون نامه‌ای از خانم سارا فولر، مدیر آموزشگاه ناشنوایان بوستون دریافت کرد که درآن نامه از او خواسته شده بود که شغل معلمی درآن آموزشگاه را بپذیرد و از آن پس، بل هر روز به کلاس درس می‌رفت و روشهایی که از پدر خود برای آموزش ناشنوایان یاد گرفته بود به کار می‌بست. او در پایان روز آزمایش ارتعاش را با دیاپازن‌های خود ازسر می‌گرفت.


ادامه نوشته

آرامشی دوباره مرا رنج می دهد...محمد علی بهمنی

آرامشی دوباره مرا رنج می دهد


امشب غزل! مرا به هوایی دگر ببر

تا هر کجا که می بردت بال و پر ببر

تا ناکجا ببر که هنوزم نبرده ای

این بارم از زمین و زمان دورتر ببر

اینجا برای گم شدن از خویش کوچک است

جایی که گم شوم دگر از هر نظر ببر

آرامشی دوباره مرا رنج می دهد

مگذار در غذابم و سوی خطر ببر

دارد دهان زخم دلم بسته میشود

بازش به میهمانی آن نیشتر ببر

خود را غزل، به بال تو دیگر سپرده ام

هرجا که دوست داری ام امشب ببر ببر

محمد علی بهمنی

روز زن و زمین (روز فداكاری) در ایران زمین

روز زن و زمین (روز فداكاری) در ایران زمین

از هزاران سال پیش در ایرانزمین پنجم اسفند (سپندارمذ) روز زمین بود و مراسم آن برگزار می شد. ایرانیان از عهد باستان همه تلاش خود را بكار می بردند تا زمین (محیط زیست) آلوده نشود. از آنجا كه زمین مادر و زاینده محصولات و هستی بخش است و ایرانیان باستان زنان را نیز دارای همین خصلتهای خوب تشخیص داده بودند بعدا روز زمین به «روز زن و زمین» تبدیل شد و «روز فداكاریها» قرار گرفت. برگزاری مراسم و گرفتن جشن به مناسبت این روز، قدمت تمدن ایرانیان را ثابت و جهانیان را نسبت به آن وادار به تعظیم و احترام می کند. پس از ساسانیان، برگزاری مراسم این روز ملی هم كمرنگ شد، ولی آن گروه از پارسیان که در پی حمله عرب جلای وطن کردند و ایرانیان زرتشتی نسبت به آن وفادار مانده اند كه به نظر می رسد به تدریج دوباره دارد رونق می گیرد. «جمشیدنوشروان مهتا» نخستین شهردار کراچی که یک پارسی بود تلاش بسیار کرد که پنجم اسفند در شبه قاره هند روز «زن و زمین» شود. در آن زمان هندوستان متعلق به انگلستان بود و «هندوستان انگلیس» نام داشت. جمشیدنوشروان که به میهن نیاکان (ایرانزمین) عشق می ورزید این تلاش خودرا از سال 1918 آغاز کرده بود. وی که 12 سال شهردار کراچی (در آن زمان یک شهر هندوستان در ایالت سند) بود و مدارس و بناهای متعدد در آنجا ساخت و به یادگار گذاشت و پیشاهنگی پسران را به وجود آورد یکم آگوست 1952 در 66 سالگی درگذشت.      مورخان تاریخ قرون قدیم و وسطا «زن ایرانی»را نمونه نجابت، وفاداری، شرافت، اخلاق، فداكاری، گذشت و مهربانی اعلام کرده اند كه این خصلت همچنان حفظ شده است. در تاریخ ملل دیگر به موارد متعدد از بی وفایی همسران دولتمردان و سیاستمداران معروف اشاره شده است كه تاریخ باشكوه ایران عاری از این ناپاكیهاست كه افتخاری است بزرگ و نشانه تمدن ایرانی.

یک مرغ دیگر کم شد از این فوج بی پرواز و آواز///محمد علی بهمنی\\\

یک مرغ دیگر کم شد از این فوج بی پرواز و آواز


دلتنگی ام را از غزل این یار دیرینم بپرسید
از همسپار لحظه های تلخ و شیرینم بپرسید

این خنده های بیخودی را بر لبم جدی مگیرید
حال مرا از واژه های شعر غمگینم بپرسید

من خود نمی دانم شما درد مگوی سالها را
از خود که عاجز مانده در یک لحظه تسکینم بپرسید

من زنده ام اما خود این نادیده را باور ندارم
از هرکه این ناباوری را کرده تلقینم بپرسید

باور ندارم از خود این تسلیم بی چون و چرا را
از زندگی از هرچه می خواند به تمکینم بپرسید

یک مرغ دیگر کم شد از این فوج بی پرواز و آواز
دیگر مرا از پنجه خونین شاهینم بپرسید....

محمد علی بهمنی

زندگی نامه رابیند رانات تاگور شاعر معروف هندوستانی

زندگی نامه رابیند رانات تاگور شاعر معروف هندوستانی

رابیند رانات تاگور در ششم ماه مه سال ۱۸۶۱ یعنی حدود ۶۰ سال پس از اشغال هندوستان توسط انگلیسی‌ها در شهر کلکته در خانواده مهاراجه‌ای ثروتمند متولد شد. کلکته شهری است که پدربزرگش آن را از روستایی به شهری مهم مبدل کرد.
تاگور از خاندان برهمنان هند بود. بنیادگذار خاندانش مردی به نام پَنچامَن کوشاری بود. او در آغاز در جسور (Jesseor) در بنگال جنوبی می‌زیست ولی پس از پیدا کردن اختلاف با مرزبان آن سامان در سالهای پایانی سده هفدهم از شهر خویش به دهکده ماهیگیری کوچکی به نام گوویندپور کوچید. مردم این دهکده که از طبقه‌های پست هندوستان شمرده می‌شدند زیستن خانواده‌ای از طبقه برهمنان را در میان خویش ارج نهادند و به پنچامن لقب تهاکور (Thakur)دادند که معنای سرور را در زبان هندی می‌رساند. پس از چندی که این خاندان با انگلیسیان ارتباط برقرار کردند و به داد و ستد با هم پرداختند نزد انگلیسیان تاگور (Tagore) خوانده شدند که تغییر شکل داده همان تهاکور بود و رفته رفته به عنوان نام خانوادگی بر این خاندان به‌جای ماند.
مادر رابیندرانات، سارادادیوی (Sarada-devi) نام داشت که در ۸ مارس ۱۸۸۵ درگذشت. «تاگور» درباره مرگ مادرش می‌گوید: «اولین باری بود که با مفهوم نیستی و رفتن بی‌بازگشت آشنا شدم آن هنگام که پیکر مادرم را به معبدی بردند و سوزاندند.»
رابیندرانات چهاردهمین فرزند خانواده بود. پدرش مهاریشی چهارده فرزند داشت که او کوچک‌ترین آنها بود.

تاگور در ۱۵ مه 1926 به دعوت بنیتو موسولینی به ایتالیا ره سپرد. در آن هنگام با جواهر لعل نهرو و همسرش دیدار کرد و میهن‌دوستی و آزادگی وی را ستود.

وی در سپتامبر ۱۹۴۰ به کوه‌های هیمالیا -همانجا که در کودکی پدرش وی را بدانجا برده بود- رفت. ناگهان ناخوش شد و به ناچار به کلکته بازگشت. پس از درمان به شانتی‌نیکتان رفت. دوباره بیمار شد و او را در ۲۵ ژوئیه ۱۹۴۱ به کلکته بردند. در انجا او را جراحی کردند ولی حالش بدتر شد. سر انجام در ۷ اوت همان سال در حالی که هشتاد سال و سه ماه از زندگیش می‌گذشت جان سپرد. جسد او را در کنار رود گنگ سوزاندند و خاکسترش را به شانتی‌نیکتان، یعنی همانجا که مدرسه‌اش بود فرستادند. تاگور نماند تا استقلال هند را ببیند اما بدون شک استقلال هند تا حد زیادی به اندیشه‌های تاگور مدیون است.


آثار :

تاگور بیش از شصت جلد از آثار منظوم خود منتشر نمود و داستانهای بزرگ، مقالات، نمایشنامه‌های او به اغلب زبانهای زنده دنیا ترجمه شده است. ازآثار جاویدان او می توان «سلطان قصر سیاه»، «میوه جمع کن»، «اشعارخیبر»، «رشته‌های گسسته»، «نامه‌هایی به یک دوست»، «پیوند آدمی»، «مذهب بشر»، «شخصیت»، «نکاتی از بنگال»، «هدیه عاشق» و «چیترا» را نام برد.
تاگور در سراسر مشرق زمین محبوبیت داشت. او به ایران علاقه فراوان داشت و دو بار به ایران سفر کرد: بار اول در اردیبهشت ۱۳۱۱ (بهار ۱۹۳۲) که به همراه عروس خود و دینشاه ایرانی (از پیشوایان پارسیان هند) به دعوت دولت ایران به این کشور سفر کرد و جشن هفتادمین زادروز او در تهران برگزار شد. تاگور در دیدار از تهران و شیراز با بسیاری از نویسندگان و سخنگویان ایرانی دوست شد. ملک‌الشعرای بهار در ستایش تاگور قصیده‌ای بلند سروده‌است. او در سال ۱۳۱۳ برای بار دوم به ایران سفر کرد.

برگرفته از : ویکی پدیا

تاگور ... شاعر هندوستانی

ماه

روشنی اش را

در سراسر آسمان

می پراکند

و لکه های سیاهش را برای خود نگه می دارد.

گاهی دلم برای خودم تنگ می شود ... محمد علی بهمنی...


گاهی دلم برای خودم تنگ می شود

از محمدعلی بهمنی


اگر چه نزد شما تشنه ی سخن بودم

کسی حرف دلش را نگفت من بودم

دلم برای خودم تنگ می شود آری:

همیشه بی خبر از حال خویشتن بودم

نشد جواب بگیرم سلام هایم را

هر آنچه شیفته تر از پی شدن بودم

چگونه شرح دهم عمق خستگی ها را

اشاره ای کنم, انگار کوه کن بودم

من آن زلال پرستم در آب گند زمان

که فکر صافی آبی چنین لجن بودم

غریب بودم, گشتم غریب تر امّا:

دلم خوش است که در غربتِ وطن بودم