دانلود آهنگ مسابقات یورو ۲۰۱۲ شبکه سوم سیما – برنامه جام چهاردهم

دانلود آهنگ مسابقات یورو ۲۰۱۲ شبکه سوم سیما – برنامه جام چهاردهم


حجم فایل: 8.25 مگابایت
رمز عبور: www.4downloads.ir
مرجع: 4downloads.ir
کلمات کلیدی: دانلود. دانلود آهنگ و موسیقی.دانلود آهنگ  مسابقات یورو ۲۰۱۲ .برنامه جام چهاردهم.دانلود آهنگ مسابقات یورو ۲۰۱۲ شبکه سوم سیما – برنامه جام چهاردهم

دانلود تیتراژ پایانی برنامه ی ماه عسل – صدای حامد زمانی

دانلود تیتراژ پایانی برنامه ی ماه عسل – صدای حامد زمانی


دانلود

حجم : ۲٫۶۸ مگابایت

کیفیت : ۱۲۸

فرمت : mp3


کمک واژه : دانلود . دانلود تیتراژ پایانی.ماه عسل.حامد زمانی.دانلود تیتراژ پایانی برنامه ی ماه عسل.با صدای حامد زمانی.


دانلود آهنگ و سرود ای ایران ای مرز پر گهر از استاد بنان – MP3

دانلود آهنگ و سرود ای ایران ای مرز پر گهر از استاد بنان – MP3

متن ترانه ی ای ایران ای مرز پر گهر


ای ایران ای مرز پر گهر/ ای خاکت سرچشمه هنر
دور از تو اندیشه بدان/پاینده مانی تو جاودان
ای دشمن ار تو سنگ خاره ای من / آهنم جان من فدای خاک پاک میهنم
مهر تو چون شد پیشه ام / دور از تو نیست اندیشه ام
در راه تو کی ارزشی دارد این جان ما / پاینده باد خاک ایران ما
سنگ کوهت در و گوهر است / خاک دشتت بهتر از زر است
مهرت از دل کی برون کنم / برگو بی مهر تو چون کنم

***

تا گردش جهان و دور آسمان به پاست/ نور ایزدی همیشه رهنمای ماست
مهر تو چون شد پیشه ام / دور از تو نیست اندیشه ام
در راه تو کی ارزشی دارد این جان ما/ پاینده باد خاک ایران ما
ایران ای خُرم بهشت من/ روشن از تو سرنوشت من
گر آتش بارَد به پیکرم / جز مهرت در دل نپرورم
از آب و خاک و مهر تو سرشته شد گِلم / مهر اگر برون رَوَد تهی شود دلم
مهر تو چون شد پیشه ام / دور از تو نیست اندیشه ام
در راه تو کی ارزشی دارد این جان ما /  پاینده باد خاک ایران ما



حجم فایل: 2.78 مگابایت
رمز عبور: www.4downloads.ir
مرجع: http://4downloads.ir/


دانلود آهنگ و سرود ای ایران ای مرز پر گهر از استاد بنان –

کمک واژه: دانلود آهنگ. دانلود آهنگ ای ایران ای مرز پر گهر.دانلود آهنگ و سرود ای ایران ای مرز پر گهر از استاد بنان.ای ایران ای مرز پر گهر از استاد بنان با فرمت mp3

دانلود کتاب ریشه ضرب المثل های فارسی و معنای آنها با لینک مستقیم

دانلود کتاب ریشه ضرب المثل های فارسی و معنای آنها


قالب کتاب  : pdf


حجم: 836kb


دانلود کتاب ریشه ضرب المثل های فارسی در ادامه مطلب

ادامه نوشته

دکتر علی شریعتی.دلی که عشق ندارد و به عشق نیاز دارد...


دلی که عشق ندارد و به عشق نیاز دارد،آدمی را همواره در پی گم شده اش،ملتهبانه به هر سو می کشاند.


***دکتر علی شریعتی***

دانلود کتاب همسایه های از احمد محمود با لینک مستقیم

دانلود کتاب همسایه های از احمد محمود

کتاب همسایه های از احمد محمود

قالب کتاب  : pdf

حجم: 1.31m

دانلود کتاب همسایه ها در ادامه مطلب

ادامه نوشته

17 مرداد سالروز زنده یاد حسین پناهی.( دانلود ۱۴ دکلمه با صدای مرحوم حسین پناهی)

حسین پناهی در ۶ شهریور ۱۳۳۵ (برابر با ۲۸ اوت ۱۹۵۶) در روستای دژکوه در استان کهگیلویه و بویراحمد چشم به جهان گشود. پدرش علی‌پناه و مادرش ماه‌کنیز نام داشت.

دانلود ۱۴ دکلمه با صدای مرحوم حسین پناهی

کیفیت خوب

حسین پناهی۰۱
حسین پناهی۰۲
حسین پناهی۰۳
حسین پناهی۰۴
حسین پناهی۰۵
حسین پناهی۰۶
حسین پناهی۰۷
حسین پناهی۰۸
حسین پناهی۰۹
حسین پناهی۱۰
حسین پناهی۱۱
حسین پناهی۱۲
حسین پناهی۱۳
حسین پناهی۱۴


منبع :http://www.patogh98.com


کلمات کلیدی: حسین پناهی.دانلود.دانلود ۱۴ دکلمه با صدای مرحوم حسین پناهی.دانلود دیکلمه های پناهی.

شعر زیبای سیمین بهبهانی (سیمین خلیلی) - شعر دیدار

*** دیدار ***     
چه می بینم ؟ خدایا ! باورم نیست           تویی : همرزم من !‌ هم سنگر من

 چه می بینم پس از یک چند دوری          که می لرزد ز شادی پیکر من

تو را می بینم و می دانم امروز          همان هستی که بودی سال ها پیش

 درین چشم و درین چهر و درین لب            نشانی نیست از تردید و تشویش

تو رامی بینم و می لرزم از شوق            که دامان تو را ننگی نیالود

 پرندی پرتو خورشید ، آری            نکو دانم که با رنگی نیالود

تو را می دانم ای همگام دیرین           که چون کوه گران و استواری

نه از توفان غم ها می هراسی          نه از سیل حوادث بیم داری

غروری در جبینت می درخشد           نگاهت را فروغی از امیدست

تو می دانی ، به هر جای و به هر حال           شب تاریک را صبحی سپیدست

ز شادی می تپد دل در بر من           به چشمم برق اشکی می نشیند

 بلی ، اشکی که چشمانم به صد رنج           فرو می بلعدش تا کس نبیند

*سیمین بهبهانی (سیمین خلیلی)*


کلمات کلیدی:سیمین جلیلی.سیمین بهبهانی.اشعار سیمین بهبهانی.مجموعه اشعار سیمین بهبهانی

ریشه ی ضرب المثل : زین حسن تا آن حسن صد گز رسن

ریشه ی ضرب المثل : زین حسن تا آن حسن صد گز رسن

غالبا اتفاق می افتد كه از دو ثروتمند كه هر دو صاحب مال و مكنت فراوان هستند یكی در خست و امساك حتی به جان خویش و عائله اش رحم نمی كند و بالمال جان بر سر تحصیل مال و ثروت می دهد ولی دیگری را چنان جود و سخایی است كه به قول استاد دكتر عبدالحسین زرین كوب :«حاتم طایی را به چیزی نمی گیرد و اگر تشنه ای را دریایی و ذره ای را خورشیدی بخشد این همه در چشم همتش به چیزی نمی آید.»

در چنین مواردی اگر پای قیاس و مقایسه این دو عنصر كه در دو قطب مخالف قرار دارند در میان آید از باب طنز و كنایه نیشخندی می زنند و می گویند : «زین حسن تا آن حسن صد گز رسن« و یا به اصطلاح عامیانه «این كجا و آن كجا.»

ابتدا فكر می كردم كه در این ضرب المثل عامیانه دو كلمه حسن را از باب رعایت قافیه استعمال می كنند و این مثل سائر نباید ریشه و اساس داشته باشد تا به دنبال آن پی جویی كنم ولی اخیرا به همت مولانا بر آن دست یافتم. تا چه قبول افتد و چه در نظر آید.

سلطان محمد خوارزمشاه ندیم و مصاحبی داشت به نام حسن عمادالملك ساوه ای كه در اواخر عهد سلطان محمد از وزیران و مقربان خاصش بوده است.


عمادالملك در شفاعت گری و پایمردی و تحقق نیاز نیازمندان و تجلیل و بزرگداشت شاعران و نویسندگان، وزیری نیك اندیش و برای سلطان مایه ی نیكنامی بوده است. در یكی از روزهای جلوس سلطان كه بزرگان و خاصان دربار را پذیرفته بود شاعری با استجاره قبلی به حضور آمد و قصیده ای غرا با اشارات و استعارات و تشبیهات مناسب در مدح سلطان می خواند. چون سلطان هزار دینارش صله می فرماید، وزیرش حسن عمادالملك این مقدار صله را از جانب سلطان اندك و نادر برخورد نشان می دهد و برای شاعر ده هزار دینار از خزانه سلطان حاصل می كند. چون شاعر می پرسد :«كدام كس از اركان حضرت این عطا را سبب شده است؟» می گویند وزیری است كه حسن نام دارد.

چندی بعد كه فقر و افلاس شاعر را دوباره به مدحت گری وا می دارد سلطان همچنان به شیوه سابق هزار دینارش صله می فرماید اما متاسفانه وزیر سابق از دار دنیا رفته و وزیر جدید سلطان از قضای روزگار، او هم نامش حسن بوده است كه برخلاف آن حسن سلطان را از این مقدار مال بخشی مانع می آید و با تاخیر و لیت و لعل كه در ادای حواله مال می ورزد شاعر بیچاره و وام دار را اضطرارا به دریافت ربعی از عشر آن و به روایتی عشر آن راضی می كند. اینجا وقتی شاعر متوجه می شود كه این وزیر جدید هم حسن نام دارد در می یابد كه بین حسن تا حسن تفاوت بسیار است و یا به اصطلاح دیگر «زین حسن تا آن حسن صد گز رسن»

و آنجا كه سلطان به وزیر ِبد گوش دارد تا ابد برای وی و سلطنتش مایه رسوایی خواهد بود، همچنان كه دیدیم ملك و مملكت و حتی جان و مال و خانمانش را بر باد داد و مغولان خونخوار را به ویرانی بلاد و امصار و كشتار مردم بی گناه ایران واداشت.


منبع: http://www.aariaboom.com


کلمات کلیدی: ضرب المثل. ریشه یابی ضرب المثل.ریشه تاریخی حکایات و ضرب المثل ها.ریشه ی ضرب المثل : زین حسن تا آن حسن صد گز رسن

غزل وحشی بافقی/  ز شبهای دگر دارم تب غم بیشتر امشب...

غزل وحشی بافقی

ز شبهای دگر دارم تب غم بیشتر امشب

  وصیت می‌کنم باشید از من با خبر امشب

مباشید ای رفیقان امشب ِ دیگر ز من غافل

که از بزم شما خواهیم بردن درد سر امشب

مگر در من نشان مرگ ظاهر شد که می‌بینم 

رفیقان را نهانی آستین بر چشم تر امشب

مکن دوری خدا را از سر بالینم ای همدم

که من خود را نمی‌بینم چو شبهای دگر امشب

شرر در جان وحشی زد غم آن یار سیمین تن 

ز وی غافل مباشید ای رفیقان تا سحر امشب


کلمات کلیدی:کمال الدین بافقی. وحشی بافقی.دیوان اشعار.غزلیات وحشی بافقی. غزل/ ز شبهای دگر دارم تب غم بیشتر امشب


جشن چله تابستان( دهم مرداد ماه )/( آبان روز ماه امرتات )

جشن چله تابستان( دهم مرداد ماه )/( آبان روز ماه امرتات )

 این جشن در روز دهم مردادماه ( آبان روز ماه امرتات ) در بعضی از مناطق ایران نظیر  قسمتهای جنوبی استان خراسان و سمنان و یزد برگزار میگردد.

 

در این روز نیز به سان دیگر جشنهای ایرانی به رقص و پایکوبی پرداخته و از میوه های فصل تناول نموده و اهرامزدا را سپاس گویند.


کلمات کلیدی: جشن.جشن چله.جشن چله تابستان.دهم مرداد ماه. آبان روز ماه امرتات.


دیوان اشعار سیمین بهبهانی.سیمین خلیلی ...شعر جیب بر...

جیب بر         

هیچ دانی ز چه در زندانم ؟          دست در جیب جوانی بردم
 ناز شستی نه به چنگ آورده            ناگهان سیلی ی سختی خوردم
من ندانم که پدر کیست مرا           یا کجا دیده گشودم به جهان
 که مرا زاد و که پرورد چنین           سر پستان که بردم به دهان
 هرگز این گونهٔ زردی که مراست            لذت بوسهٔ مادر نچشید
پدری ، در همهٔ عمر ، مرا            دستی از عاطفه بر سر نکشید
 کس ، به غمخواری ، بیدار نماند            بر سر بستر بیماری من
بی تمنایی و بی پاداشی          کس نکوشید پی یاری ی من
گاه لرزیده ام از سردی ی دی           گاه نالیده ام از گرمی ی  تیز
خفته ام گرسنه با حسرت نان           گوشهٔ مسجد و بر کهنه حصیر
گاهگاهی که کسی دستی برد            بر بناگوش من و چانهٔ من
 داشتم چشم ، که آماده شود           نوبتی شام شبی خانهٔ من
 لیک آن پست ،‌ که با جام تنم           می رهید از عطش سوزانی
 نه چنان همت والایی داشت            که مرا سیر کند با نانی
با همه بی سر و سامانی خویش           باز چندین هنر آموخته ام
 نرم و آرام ز جیب دگران           بردن سیم و زر آموخته ام
نیک آموخته ام کز سر راه            ته سیگار چسان بردارم
 تلخی ی دود چشیدم چو از او            نرم ، در جیب کسان بگذارم
 یا به تیغی که به دستم افتد           جامهٔ تازهٔ طفلان بدرم
یا کمین کرده و از بار فروش          سیب سرخی به غنیمت ببرم
با همه چابکی اینک ، افسوس            دیرگاهی است که در زندانم
بی خبر از غم ناکامی ی خویش          روز و شب همنفس رندانم
 شادم از اینکه مرا ارزش آن            هست در مکتب یاران دگر
که بدان طرفه هنرها که مراست           بفزایند هزاران دگر

دیوان اشعار سیمین بهبهانی.سیمین خلیلی




کلمات کلیدی:دیوان. اشعار.دیوان اشعار.دیوان اشعار  سیمین بهبهانی.آثار سیمین خلیلی ...شعر جیب بر...



امیر خسرو دهلوی.مثنوی هشت بهشت. پایان سرودن مثنوی‌های خمسه

 پایان سرودن مثنوی‌های خمسه         
شکر حق را که از خزاین غیب          ریخت چندان جواهرم در جیب
که ازان نقد قیمتی به سه سال          کردم این پنج گنج مالامال
یک یک این پنج نامه تا پایان          عرضه کردم به چشم دانایان
هر کسی را چنانکه روی نمود          در بد و نیک گفت و گوی نمود
زینهمه ناقدان نکته‌شناس          هر کسی، زد دمی به وهم و قیاس
لیک، آن کاندرین خزاین پر          مهره قلب دور کرد ز در
به سکه در علم راست تدبیر است          راستی هم شهاب و هم تیر است
راستی ساکن اندرو به صواب          چون الف راست در میان شهاب
او شهاب و دل و تنش ز اخیار          نیرین مشارق الانوار
من بدو عرضه کرده نامه خویش          او با صلاح رانده خامه خویش
دیده هر بیت را رقم به رقم          رنج بر خود نهاد و منت هم
شمع من یافته ضیاء از وی          مس گشته کیمیا از وی!

*امیر خسرو دهلوی.هشت بهشت*


کلمات کلیدی:امیر خسرو دهلوی.شاعر پارسی گوی هند.گزیده ی اشعار.مثنوی هشت بهشت. پایان سرودن مثنوی‌های خمسه .

دو رباعی از مولانا جلال الدین محمد...

رباعیات مولانا جلال الدین محمد

این آتش عشق می‌پزاند ما را          هر شب به خرابات کشاند ما را
با اهل خرابات نشاند ما را          تا غیر خرابات نداند ما را

***

بر رهگذر بلا نهادم دل را          خاص از پی تو پای گشادم دل را
از باد مرا بوی تو آمد امروز          شکرانهٔ آن به باد دادم دل را



کلمات کلیدی: مولوی*مولانا*جلال الدین*محمد بلخی*اشعار مولانا محمد*رباعیات مولوی جلال الدین

مولانا جلال الدین محمد بلخی /// غزل /// ای رستخیز ناگهان وی رحمت بی‌منتها ...

غزل مولانا

ای رستخیز ناگهان وی رحمت بی‌منتها

ای آتشی افروخته در بیشه اندیشه‌ها

امروز خندان آمدی مفتاح زندان آمدی 

بر مستمندان آمدی چون بخشش و فضل خدا

خورشید را حاجب تویی اومید را واجب تویی 

مطلب تویی طالب تویی هم منتها هم مبتدا

در سینه‌ها برخاسته اندیشه را آراسته

هم خویش حاجت خواسته هم خویشتن کرده روا

ای روح بخش بی‌بدل وی لذت علم و عمل

باقی بهانه‌ست و دغل کاین علت آمد وان دوا

ما زان دغل کژبین شده با بی‌گنه در کین شده

گه مست حورالعین شده گه مست نان و شوربا

این سکر بین هل عقل را وین نقل بین هل نقل را

کز بهر نان و بقل را چندین نشاید ماجرا

تدبیر صدرنگ افکنی بر روم و بر زنگ افکنی

و اندر میان جنگ افکنی فی اصطناع لا یری

می‌مال پنهان گوش جان می‌نه بهانه بر کسان

جان رب خلصنی زنان والله که لاغست ای کیا

خامش که بس مستعجلم رفتم سوی پای علم

کاغذ بنه بشکن قلم ساقی درآمد الصلا


مولانا جلال الدین محمد بلخی


کلمات کلیدی: مولانا.مولوی. جلال الدین محمد بلخی.دیوان شمس. آثار مولانا.اشعار مولوی.غزلیات مولانا

دی شیخ با چراغ همی‌گشت گرد شهر

اسرار خودی

         

دی شیخ با چراغ همی‌گشت گرد شهر          کز دام و دد ملولم و انسانم آرزوست
زاین همرهان سست‌عناصر دلم گرفت          شیر خدا و رستم دستانم آرزوست
گفتم که یافت می‌نشود جسته‌ایم ما          گفت آنچه یافت می‌نشود آنم آرزوست

مولانا جلال الدین رومی         


غزل نی محزون بهجت تبریزی *شهریار*

غزل نی محزون    

    

امشب ای ماه به درد دل من تسکینی

آخر ای ماه تو همدرد من مسکینی

کاهش جان تو من دارم و من می دانم 

که تو از دوری خورشید چها می بینی

تو هم ای بادیه پیمای محبت چون من

سر راحت ننهادی به سر بالینی

هر شب از حسرت ماهی من و یک دامن اشک

تو هم ای دامن مهتاب پر از پروینی

همه در چشمه مهتاب غم از دل شویند 

امشب ای مه تو هم از طالع من غمگینی

من مگر طالع خود در تو توانم دیدن          که توام آینه بخت غبار آگینی
باغبان خار ندامت به جگر می شکند          برو ای گل که سزاوار همان گلچینی
نی محزون مگر از تربت فرهاد دمید          که کند شکوه ز هجران لب شیرینی
تو چنین خانه کن و دلشکن ای باد خزان          گر خود انصاف کنی مستحق نفرینی
کی بر این کلبه طوفان زده سر خواهی زد          ای پرستو که پیام آور فروردینی
شهریارا گر آئین محبت باشد          جاودان زی که به دنیای بهشت آئینی

*شهریار بزرگ*


کلمات کلیدی:محمد حسین.محمد حسین بهجت تبریزی.شهریار.اشعار بهجت تبریزی.غزلیات بهجت تبریزی. غزل نی محزون شهریار.

به مناسبت دوازدهمین سالگرد درگذشت احمد شاملو



به مناسبت دوازدهمین سالگرد درگذشت احمد شاملو


یادداشت کانون نویسندگان ایران :

نه عادلانه نه زيبا بود
جهان
پيش از آن‌كه ما به صحنه برآييم.
به عدلِ دست ‌نايافته‌ انديشيديم
و زيبايى
در وجود آمد.

دوم مردادماه سالگرد درگذشت شاعر بزرگى است كه اكنون بيش از هر زمان ديگر حضور زنده‌ى او را حس مي‌كنيم؛ شاعر بزرگى كه همه‌ى هستى شعريِ خود را وثيقه‌ى كار شاعرانه‌ى سترگى كرد كه به نيروى تخيّلِ خلاق و گره‌خوردگيِ عاطفيِ قدرتِ معنوى و خواستِ آزادي، جهانى آفريد كه در آن نشانى از نفرت و ديگركُشى و نابرابرى نيست، جهانى چنان دل‌انگيز و رعنا كه شايسته‌ى آزادترين انسان است؛ شاعرى بزرگ كه در همه‌ى عمر نه از تلخى و گزندگيِ واقعيت گريخت و نه به يوغ بندگيِ واقعيت گردن نهاد.
هنگامى كه تخيل شاعرانه‌اش بال گسترد و به اوج‌ها پركشيد، گردن‌فراز و مغرور، بر "سرنوشت" انسان تسخر زد، چرا كه انسانِ شعر او كه به "هيئتِ ما" زاده شد، سرگذشت خود را خود رقم زد؛ به هيئت آن "غول زيبا" كه شاعر با باورِ بي‌گمان به تبار جليلِ انسانِ آزاد به بازآفرينى او برخاسته بود؛ غول زيبايى كه نمي‌خواست ". . . منظر جهان را / تنها از رخنه‌ى تنگ‌چشميِ / حصار شرارت . . ." بنگرد. انسانى كه بر شك و هر آن‌چه اميد و يقين به رهايى را جز سرابى وهم‌ناك نمي‌ديد، مي‌شوريد. غول زيبايى كه شايد در برابر نيروهاى سياهى و تباهى از پا درآيد اما هرگز شكست نمي‌شناسد و گويى سيّاله‌ى آتش‌ناكِ خشم و خروشى كه در رگ و پوستِ او دويده است جز با زيبايى و عشق و حقيقت و عدل آرام نمي‌گيرد.

چنين بود "بامدادِ" ما، اين سرودخوانِ آزادى !

در دوازدهمين سالگرد درگذشت احمد شاملو، ياران و دوستداران‌اش در عصرِ روز 2 مرداد بر سر مزار او يادش را گرامى مي‌دارند.



كانون نويسندگان ايران
۳۰ تيرماه ۱۳۹۱

هشت کتاب سهراب سپهری. مجموعه زندگی خواب ها. شعر نو . شعر نو باغی در صدا      

باغی در صدا      

  

در باغی رها شده بودم.         
نوری بیرنگ و سبک بر من می وزید.         
آیا من خود بدین باغ آمده بودم         
و یا باغ اطراف مرا پر کرده بود؟         
هوای باغ از من می گذشت         
و شاخ و برگش در وجودم می لغزید.         
آیا این باغ         
سایه روحی نبود         
که لحظه ای بر مرداب زندگی خم شده بود؟         
ناگهان صدایی باغ را در خود جای داد،         
صدایی که به هیچ شباهت داشت.         
گویی عطری خودش را در آیینه تماشا می کرد.         
همیشه از روزنه ای ناپیدا         
این صدا در تاریکی زندگی ام رها شده بود.         
سرچشمه صدا گم بود:         
من ناگاه آمده بودم.         
خستگی در من نبود:         
راهی پیموده نشد.         
آیا پیش از این زندگی ام فضایی دیگر داشت؟         
ناگهان رنگی دمید:         
پیکری روی علف ها افتاده بود.         
انسانی که شباهت دوری با خود داشت.         
باغ در ته چشمانش بود         
و جا پای صدا همراه تپش هایش.         
زندگی اش آهسته بود.         
وجودش بیخبری شفافم را آشفته بود.         
وزشی برخاست         
دریچه ای بر خیرگی ام گشود:         
روشنی تندی به باغ آمد.         
باغ می پژمرد         
و من به درون دریچه رها می شدم.         


"سهراب سپهری"


کلمات کلیدی: سهراب . سهراب سپهری . اشعار سهراب سپهری . هشت کتاب سهراب سپهری  . مجموعه زندگی خواب ها. شعر نو . شعر نو باغی در صدا      

سهراب سپهری.هشت کتاب.مجموعه مرگ رنگ. شعر نو با مرغ پنهان

سهراب سپهری.مجموعه مرگ رنگ. شعر نو ...


با مرغ پنهان          


حرف ها دارم         
با تو ای مرغی که می خوانی نهان از چشم         
و زمان را با صدایت می گشایی !         
چه ترا دردی است         
کز نهان خلوت خود می زنی آوا         
و نشاط زندگی را از کف من می ربایی؟         
در کجا هستی نهان ای مرغ !         
زیر تور سبزه های تر         
یا درون شاخه های شوق ؟         
می پری از روی چشم سبز یک مرداب         
یا که می شویی کنار چشمه ادارک بال و پر ؟         
هر کجا هستی ، بگو با من .         
روی جاده نقش پایی نیست از دشمن.         
آفتابی شو!         
رعد دیگر پا نمی کوبد به بام ابر.         
مار برق از لانه اش بیرون نمی آید.         
و نمی غلتد دگر زنجیر طوفان بر تن صحرا.         
روز خاموش است، آرام است.         
از چه دیگر می کنی پروا؟         


کلمات کلیدی: سهراب . سهراب سپهری . اشعار سهراب سپهری . هشت کتاب سهراب سپهری . مرگ رنگ . مجموعه مرگ رنگ . شعر نو . شعر نو با مرغ پنهان