داستان کامل طوطی و بقال به نظم و شعر :

بود بقالی و وی را طوطیی *** خوش نوا و سبز و گویا طویی

بر دکان بودی نگهبان دکان *** نکته گفتی با همه سوداگران
در خطاب آدمی نطق بدی *** در نوای طوطیان حاذق بدی
خواجه روزی سوی خانه رفته بود *** بر دکان طوطی نگهبانی نمود
گربه ای بر جست ناگه از دکان *** بهر موشی ، طوطیک از بیم جان
جست از صدر دکان ، سویی گریخت *** شیشه های روغن گل را بریخت
از سوی خانه بیامد خواجه اش *** بر دکان بنشست فارغ خواجه وش
دید پر روغن دکان و جامه چرب *** بر سرش زد ، شد طوطی کَل ز ضرب
روزک چندی سخن کوتاه کرد *** مرد بقال از ندامت آه کرد
ریش میکند و میگفت:ای دریغ *** کافتاب نعمتم شد زیر میغ


بفرمایید ادامه مطلب