اشعار پارسی/دیوان اشعار/قطعات/محتشم کاشانی
اشعار پارسی/دیوان اشعار/قطعات/محتشم کاشانی
ای چراغ منتظر سوزان که میباید مرا /
بهر برخورداری از هر وعدهات عمری دگر
وی خدیو صبر فرمایان که میباید تو را /
بینوائی بر در از ایوب صبر اندوزتر
با وجود آن که دست درفشانت مسرفی است /
کز عطای اوست کان در خوف و دریا در خطر
در بنای مستقیم الجود میریزد مدام /
از نی کلکت شکر همچون نبات از نیشکر
محتشم که امسال افلاسش فزونست از قیاس/
از شما انعام خواهد بیشتر از پیشتر
پیشت آمد به هر حال کردن اندک زری/
با تمنای مطول با متاع مختصر
از برای او به جای زر فرستادی نبات /
تا زبانش دیرتر در جنبش آمد بهر زر
سرکهٔ مفت از عسل با آن که شیرینتر بود/
این نبات مفت بود از زهر قاتل تلختر
محتشم کاشانی
ای چراغ منتظر سوزان که میباید مرا /
بهر برخورداری از هر وعدهات عمری دگر
وی خدیو صبر فرمایان که میباید تو را /
بینوائی بر در از ایوب صبر اندوزتر
با وجود آن که دست درفشانت مسرفی است /
کز عطای اوست کان در خوف و دریا در خطر
در بنای مستقیم الجود میریزد مدام /
از نی کلکت شکر همچون نبات از نیشکر
محتشم که امسال افلاسش فزونست از قیاس/
از شما انعام خواهد بیشتر از پیشتر
پیشت آمد به هر حال کردن اندک زری/
با تمنای مطول با متاع مختصر
از برای او به جای زر فرستادی نبات /
تا زبانش دیرتر در جنبش آمد بهر زر
سرکهٔ مفت از عسل با آن که شیرینتر بود/
این نبات مفت بود از زهر قاتل تلختر
محتشم کاشانی
+ نوشته شده در شنبه هشتم تیر ۱۳۹۲ ساعت 10:50 توسط سیل خاموش
|