غزل

آه ، تاکی ز سفر باز نیایی ، بازآ

اشتیاق تو مرا سوخت کجایی، بازآ

شده نزدیک که هجران تو، مارا بکشد

گرهمان بر سرخونریزی مایی ، بازآ

کرده‌ای عهد که بازآیی و ما را بکشی

  وقت آنست که لطفی بنمایی، بازآ

رفتی و باز نمی‌آیی و من بی تو به جان 

جان من اینهمه بی رحم چرایی، بازآ

وحشی از جرم همین کز سر آن کو رفتی 

گرچه مستوجب صد گونه جفایی، بازآ

*وحشی بافقی*


کلمات کلیدی:

کمال الدین بافقی.وحشی بافقی.اشعار وحشی بافقی.غزلیات وحشی بافقی.

غزل بافقی.