سخنان مشاهیر ایران/سخنان حسین پناهی
می کوشم غم هایم را غرق کنم اما بی شرف ها یاد گرفته اند شنا کنند . . .
مشاهیر ایران و جهان
می خواهم برگردم به روزهای کودکی آن زمان ها که :
پدر تنها قهرمان بود .
عشق ، تنها در آغوش مادر خلاصه میشد
بالاترین نقطه ى زمین ، شانه های پدر بود . . .
بدترین دشمنانم ، خواهر و برادر های خودم بودند . . .
تنها دردم ، زانو های زخمی ام بودند .
تنها چیزی که میشکست ، اسباب بازی هایم بود و معنای خداحافظ ، تا فردا بود . . . !
مشاهیر ایران و جهان
اجازه . . . !
اشک سه حرف ندارد ، اشک خیلی حرف دارد !
مشاهیر ایران و جهان
راستی ، دروغ گفتن را نیز ، خوب یاد گرفته ام . . . !
” حال من خوب است ، خوبِ خوب . . . ”
مشاهیر ایران و جهان
این روزها به جای ” شرافت ” از انسان ها ، فقط ” شر ” و “ آفت ” می بینی !
مشاهیر ایران و جهان
می دونی “بهشت ” کجاست ؟
یه فضای چند وجب در چند وجب !
بین بازوهای کسی که دوستش داری . . .
مشاهیر ایران و جهان
میزی برای کار
کاری برای تخت
تختی برای خواب
خوابی برای جان
جانی برای مرگ
مرگی برای یاد
یادی برای سنگ
این بود زندگی . . . ؟
مشاهیر ایران و جهان
اینجا در دنیای من گرگ ها هم افسردگی مفرط گرفته اند !
دیگر گوسفند نمی درند ، به نی چوپان دل می سپارند و گریه می کنند . . .
مشاهیر ایران و جهان
مگه اشک چقدر وزن داره . . . ؟
که با جاری شدنش ، اینقدر سبک می شیم . . .
مشاهیر ایران و جهان
بیراهه رفته بودم
آن شب
دستم را گرفته بود و می کشید
زین بعد همه عمرم را
بیراهه خواهم رفت . . .
+ نوشته شده در جمعه سی و یکم خرداد ۱۳۹۲ ساعت 2:12 توسط سیل خاموش
|